خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

...گر تو بنالی جفاست

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست

هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست


گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ

دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست


گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست


دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان

گونه زردش دلیل ناله زارش گواست


مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل

عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست


دلشدهٔ پای بند گردن جان در کمند

زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست


مالک ملک وجود حاکم رد و قبول

هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست


تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام

کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست


گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر

حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست


هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب

عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست


سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست

گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست


__________________________________

   

پی نوشت: سه سال پیش نوشته بودم این شعر سعدی را اینجا، باز هم در نظرم دلنشین آمد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.