خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

بوی باران، عطر ...

بوی باران مست کننده بود؛ روز اول عید با باران بیدار شدم و با باران به خواب رفتم. امروز هم هوا از بوی باران دلنشین شد. باغچه گِل بود، نشد گل های باغچه را کاشت، همین طور گلدان ها را گذاشتیم لب باغچه و کنار ایوان. یک لاله چهارگل هم اتفاقی پیدا کردم، الان یکی از غنچه هاش باز شده رنگش صورتی و سفید هست، بقیه به ترتیب باز میشه؛ برای خواهر خریدم... گل های رز کوچکی هم بود، هفت رنگ، از نوع... هم نام دوست؛ برای دل خودم خریدم...


"یاد داشتم چون به درخت گل رسم..."

باغچه پر از گل بود و بوته ها سر به آسمان ساییده، گل صد پر، به اندازه هزار پر به وسعت دو دست، گل های سپید و صورتی آراسته بود. در یادش بود که دوربین بیاورد و برای دوست تصویری از این زیبایی بفرستد، تا آمد قدمی بردارد، گل ها شروع کردند به پرپر شدن و پژمردن، دلش گرفت، هنوز مانده بود چند گل صورتی که بر شاخه ی بلند گل هنوز نشاط و زیبایی هدیه می دادند... اما دوباره صبح دمید و پرنده ی خاطر دوست پرکشید میان روشنی دوردست ها و مسافر را سپرد به همان ازدحام سکوت و خیال ...


گل های پاییزی

امسال گویا گل های باغچه هم عاشق بودند، چون همه سال گل رز گل داشت. ولی معمولا گل رز در فصل های خنک تر پر گل میشه یعنی اول بهار و اول پاییز. یک عکس از گل زیبای باغچه، یادآور خاطره ی دوست...


یک تصویر


شعر نوشتن نداره، سخن بزرگان هم نیاز نیست. سخن سرایی شاعرانه و توصیف هم نمی خواد...

دیدن گره خوردن عناصر طبیعت خودش زیباییه. مخصوصا غروب و یک گل واژگون که پیوند می خورن، میشه نزدیک های حال عاشقانه و ...