هیچکس تنهائیم راحس نکرد
لحظه ویرانیم را حس نکرد
عشق رادرقلب من باورنکرد
یک نگاه درعُمق چشمانم نکرد
درد رامی دید و درمانم نکرد
بی قراری کرد دل در رفتنش
...
پُر ز عشقش بود خونین قلب من
مهربانی مرا ، باور نکرد
گُم شدم درموج دریای غمش
غرقه درخون دیدم و، باور نکرد...