جوابی به "حرف های نگفته" نوشتم در صندوق وبلاگت...
امیدوارم از این صحبت ها خاطرت را ملال درنگیرد. اگرچه که می دانم این راه طولانی برایت چه خسته کننده شده و این شبهه ناصواب در دلت افتاده که باید مصلحتی باشد و ...
متاسفم که حرف هایم تکراری شده و دیگر امید دادن هایم هم اثری ندارد. کاش عاشق و خواستگار و آدم بهتری بودم.
دیر رسیدن هیچ گاه نشانه بدی نیست و زحمت بر سر یک کار که دیگران آن را به راحتی انجام می دهند نشانه بدی نیست. رسیدن به یکدیگر بعد از مرارت های بسیار نشانه بدیمنی نیست. نشانه علاقه و پیوند عمیق هست که بی جهت نیست. اگر به مصلحت خداوندی می نگریم، چرا تلاش ها برای رسیدن را تلاشی از جانب خود و دیر رسیدن را حکمتی از جانب خداوند ببینیم؟ این تلاش ها آزمونی است برای آبدیده شدن. آن که نا امید گردد و به دنبال بهانه ای برای تسلیم، نمی تواند تقصیرها را بر گردن خداوند بیندازد. اولین قدم خداوند ایجاد عشق و علاقه ای دوطرفه است و وقتی این علاقه با طوفان های زمانه به این زودی نمی گسلد، بیشتر باید ایمان داشت که دست پروردگار در کار است تا دو طرف سنجیده شوند.
آنچه که آسان به دست آید ..همیشه نخواهد ماند...و آنچه که همیشه خواهد ماند ..آسان به دست نخواهد آمد... و این عشق و علاقه را این گونه بنگر...
----
به سوی ما گذار مردم دنیا نمیافتد
کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمیافتد
منم مرغی که جز در خلوت شبها نمینالد
منم اشکی که جز بر خرمن دلها نمیافتد...