خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

من تنها...

اگر یه روز بخوای بری

پشت پا بزنی

به دلم

به دلت

بری و همین یک ذره حضورت

رنگ ببازه

بری و

من را تنها بذاری

و خودت در تنهایی پر ازدحام...

شاید الان حرف هام برات تکراری شده

خسته ای، می دانم

اما اگر فکر کنی

من تموم شده ام

دل خوش کنی که

میرم یه جای دیگه

دل... دلم که پیش توست!

یه دل مصنوعی! دروغین!

می سپارم به ...

چه خیالی!

تو نباشی

شمع ناچیز وجودم می سوزه

روز و شب

تا وقتی که تموم بشم

بعد واقعا میام

میام به خوابت

بهت میگم که چقدر دوستت دارم

که منتظرت هستم

تا روزی که بیای

و من دستانت را پر از گل کنم

و یک دل سیر برات گریه کنم

و اون زمان می بینی لوح دلم را

که نقش خوبی های تو چگونه برآن نقش بسته

و بیهوده نبوده تفاهم و علاقه که دم به دم از آن دم زدم

...

"هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود..."

نظرات 1 + ارسال نظر
پارسبانو دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 10:01 ب.ظ

گاهی زیباترین لبخندها عمیق ترین رازها را پنهان می کنند، زیباترین چشم ها بیشترین اشک ها را گریسته اند و مهربانترین قلب ها بیشترین درد را حس کرده اند...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.