تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
و دوستی بهتر از برگ درخت
بهتر از آب روان...
ادامه...
آدم ها و گنجشک ها
... آدمها حتی مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند. میروند اما با دلی شکسته
عشق اونه که...
فرید ، بابا، عشق اون نیست که وقـــتی دیدیش دلت بلرزه عشق اونه که وقتی نمی بینیش دلت می خواد کنده شه... " خسرو شکیبایی"
دلتنگی حقیقی
... اما تو هیچوقت به زنی نگاه نکردی که بخواهی جونت رو فداش کنی. کسی رو نشناختی که با چشماش بتونه تو رو از خودبیخود کنه و احساس کنی خدا فرشتهای رو از آسمان برای تو به زمین فرستاده...
تو از
خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم جریانی جدی در فاصله دو مرگ در تهی میان دو تنهائی شادی تو بی رحم است و بزرگوار نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم
چراغی در دست چراغی در دلم زنگار روحم را صیقل می زنم اینه یی برابر اینه ات می گذارم تا از تو ابدیتی
بسازم