خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

این روزها...

این روزها دوست نیز مانند من، همنشین دلتنگی هاست. هر دو تنها و جدا افتاده، غم در خوی من اثر کرده و گاه بی تابی می کنم سخنی به گزاف می گویم، در ستایش خویش و در نکوهش دیگران ... نمی خواهم خاطر لطیفش را بیازارم ولیکن هجوم کلمات و افکار گاه راه را سد می کند و عقل را در بند می کند

با خودم فکر می کردم، فضای فرمالیته! و گل و بلبل و تصنعی بهتره یا اینکه حرف ها روشن تر گفته بشه، اگرچه که ممکنه گاهی زنگ تندی بگیره و هیچ گاه نشانه بدخواهی و دشمنی نیست! بعد رفتم توی این فکر که، خوش به حال خواستگاری که یکی دو شب اتوکشیده و تمیز و راست و ریس، میره جایی و به مصداق همون فرمالیته! همه چیز خوب جلوه می کنه و چند ماه مشق نمی نویسه که لاجرم از توش غلط و اشتباه بسیار درخواهد اومد...

باز فکر کردم،

چگونه دل خوش کنیم به نامیدن انتخاب های خودمون به تقدیر و قسمت و مفاهیم مشابه در حالی که رشته ای در دست انسان ها دارد و ما گناهش را به پای خدا می نویسیم...

بگذریم، من لحظه هایم را به گوهر پاک دوست می اندیشم.

عجب روزگاریست، نازنین...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.