از دیار خویش دور افتاده ام
من غریبی آشنای جاده ام
با من از آنسوی شب حرفی بزن
دل بدست حرفهایت داده ام
تو بلندای غرور صبح دم
من فقط یک اتفاق ساده ام
تو تمام روح سبز بارشی
من کویری پیش پا افتاده ام
این سرور سبز هم مدیون توست
باز با یاد تو، من گل داده ام
هرچه از این خسته می خواهی، بخواه
من برای مرگ هم آماده ام
...