یکی را دوست می دارم
ولی افسوس که او هرگز نمی داند
من به خاکستر نشینی ، عادت دیرینه دارم
سینه مالا مال درد ، اما دلـی بی کینه دارم پاکبازم من ولی ، در آرزویم عشق بازیست من عاشق ، عاشق شدنم در کدامین مکتب و مذهب ، جرم است پاکبازی کار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازان من عاشق ، عاشق شدنم من از بیراهه های حله بر می گردم و آواز شب دارم مثال کوره می سوزد تنم از عشق ، امید طرب دارم من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم شعر : مسعود امینی
مثل هر جنبنده ای ، من هم دلی در سینه دارم
در جهان ، صدها هزاران پاکباز ، در سینه دارم
هدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم
هزار و یک شبی دیگر ، نگفته زیر لب دارم
حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارم