مرا چه به فلسفه !؟
من هنوز
در منطق چشمان تو مانده ام
به یادت از تپش قلب، نفس هایم چه سخت برمی آید
هنوز از دلتنگی ات
در تاریکی شب
چشمه چشمانم را رها می کنم تا ...
شاید دعای دلم را بشنوی
شاید خدا دعایمان را بشنود
خواب شب های من بی قراری توست
بی خوابی سحرگاهم
بوی بدرود حیات می دهد
کاش می شد احساس را قاب گرفت
گذاشت لب طاقچه خانه دوست
تا باور کنی
...