دل من دیری است
بی تاب فرشته ای ست
از تبار محبت
از سرزمین صداقت
به مهربانی خدا...
دل من می گوید
چهر خشن سنگ فرش زمین از آرامش قدم هایش به نرمی گلبرگ گل شده
بی تابم که مبادا، سرمای دست نسیم، ذره ای از آرامش گلبرگ وجودش بزداید
بی شک، مهتاب از تلالو نگاه معصومش، اینچنین درخشش یافته
بی تابی ستاره ها از چیست... چشمک ها گاه و بی گاه؟
دلشان بی شک از این همه دوری، این فاصله، در تاب و تب عشق می سوزد
دریا از شوق یک قدمش بر سر، بی تابانه موج بر سر موج می کوبد
آسمان اگر از شوق نگاهش دیده به اشک می سپارد
دل من به شوق عشق، از دوری قلب پاک اش ...