خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

از شبنم عشق...

روزی قطره به خدا گفت:

(( از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟))
خدا گفت: (( هست.))
قطره گفت: (( پس من آنرا میخواهم. بزرگترین را. بی نهایت را.))
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: (( اینجا بی نهایت است.))
آدم عاشق بود. در جستجوی واژه ای تا عشق را در آن بریزد.

 اما هیچ کلمه ای را تاب سنگینی عشق نبود.

 آدم همه ی عشقش را در یک قطره ریخت.

 قطره از قلب عاشق عبور کرد و چون از چشم عاشق چکید،

 خدا گفت:

(( اکنون تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است.))

نظرات 1 + ارسال نظر
پارسبانو چهارشنبه 10 آبان 1391 ساعت 07:47 ب.ظ

خیلی متن زیبایی بود

خیلی ممنون از زیبا بینیتان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.