من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کِشته ، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دل کنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم
_____________________
مهدی اخوان ثالث