چه روزگاریست...
عاشق ها را از هم جدا می کنند، همانطور که گل ها را از سر دستان بوته گل می برند و بوته گل می مونه تنها، و شاخه گل از دوریش زود می پژمره و خشک میشه... می میره و شاید کمتر عاشقی گل خشکیده ای را به یاد روزهای سرسبزی نگه داره.
در فاصله عاشق ها، کی قراره بوته سبز و تنها باشه و کی قراره خشک بشه و بپوسه ...
یکی می گفت همیشه، لاجرم یکی از عاشق ها مثل همون شاخه گل، می پژمره و می خشکه ...