صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
به تماشاگه رلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
_______________________________
پی نوشت:ابیات گزیده ای بود از غزلی از حافظ با مطلع "هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند"
اگرچه دوست به گل نرگس علاقه مند است، وجه شبه نرگس و چشم زیبا معلوم نیست و گویا این شباهت در زمان قدیم برای شعرا وجود داشته و این توصیف از زمان رودکی و قبل آن مانده است. و صفت بیمار که برای چشم یا به عنوان صفت نرگس (وجه شبه تشبیه) به کار می رود... در هر صورت، گل نرگس تقلیدی کرده است ناشیانه از شیوه زیبای چشم دوست اما نتوانسته و به قول جامی در داستان زاغ و کبک، "باز کشید از روش خویش پای/ در پی او کرد به تقلید جای" اما در پایان "کرد فرامش ره و رفتار خویش / مانده غرامت زده از کار خویش" و تا ابد این گونه ماند!
شاعر می گوید تنها دل اوست که از ازل تا به ابد دل به عشق سپرده و عاشق مانده و دیگران همه دل بر می گیرند و از عشق جدا می شوند و شاعر تا کنون نشنیده که کسی چنین بوده باشد. همانند صوفیان که همه لباس و خرقه ای که در گرو مِی (نوشیدنی مستی آور) داشتند، پس گرفتند و زود از یک رنگی و عشق و مستی دور شدند و در لباس ریا و تظاهر درآمدند و عشق را فراموش کردند...
خرقه اگرچه نشانه درویشی و قناعت است اما همان خرقه هم رهن گرفتنِ مِی و به شادی گذراندن عمر شده و باعث شده تا زنار (کمربند نشان دهنده مسیحی یا یهودی بودن) آشکار گردد ولی باعث یک رنگی شده و شاعر می گوید خوب شد که حقیقت برملا شد و مانند صوفی ها اهل ریا نیست و در واقع با خوردن "مِی" یک رنگ شده است.
و در پایان می گوید دل حافظ یک روز قصد کرد که به دیدن زلف یار دقایقی بگذراند و نگاه برگیرد و بازگردد اما تا ابد گرفتار زیبایی او شد و یادگار سخن عشق تا ابد بر این گنبد دوار نقش بست...