تو که با دلم هم رازی
روزگاران پریشانی من
معنی پاک باختن
قصه ی غصه ی عشق
را می دانی
به درماندگی ام افسوس نخور
بگو به عقوبت کدامین گناه
باید از دوری ات
ذره ذره بسوزم
ذره ذره جان دهم
بگو نشان از پاکی چشمان تو را در تلالو کدام چشمه بجویم
تو به سرسبزی رویای خدا
تو که محجوب تر از غنچه گل
تو بگو
...