نمی دانم از کجا آمد، اما با تو آمد؛ غوغاییست در درون من، تپشی در قلب من، احساسی بی همتا در فضای سینه ام، که تنها از عشق دوست سرچشمه دارد، چه در خواب و چه در بیدار، همه جا همدم تنهای من است، چنان حصاریست که از ورایش هیچ کس را در دلم راهی نیست. به همین زنده ام. بس که احساسش آسمانیست، بس که در عین غم، آرام بخش روح است...