وقت غروب، صدای اذان که می رسد بر گوش، عطر یاد دوست پر می کشد میان سکوتم.
آرزو دارم گوشه ای دراز بکشم، چشم هایم را فروببندم و محو شوم در خویشتن تا بیشتر ببینمش، بیشتر احساسش کنم در پژواک صدای ملکوت...
بارش ابر، بارش سکوت، بارش تلالو زرین آفتاب را تفاوت نیست، همه جا موج می زند، خاموش.