خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

قصه ی دوست


صبح زیبایی است، خنک و خلوت و دل انگیز. از خواص همجواری با حیاط و خواب سبک این هست که همیشه صبح زودتر از ساعت، با صدای آواز پرندگان بیدار بشی. البته اگر کمی به آوازشون تنوع می دادند، شاید جلوه زیباتری داشت...

سیستم بلاگ اسکای بالاخره به روز شد و بعد از دو روز، تونستم بنویسم. دستشون درد نکنه سر قولشون موندن و 48 ساعته تعویضش کردند...

راستی، دیشب خوابت را دیدم. توی یک کلاس درس دانشگاه بود، فکر کنم سمینار 1 بود، با هم سلام و احوال پرسی کردیم. بعد لبخند "ریزی" زدی، خیلی از دیدنت خوشحال شدم. خواب هم نعمتیست، اونجا می تونم از نزدیک ببینمت. بعضی وقت ها حتی بنشینیم صحبت کنیم...

روزگاریست که دلم از هرکه غیر تو دل بریده و خواب و بیداری، رویا و دعایش را با حضور دوست صفا بخشیده. دلم بی اندازه برایت تنگ شده. به اندازه دلتنگی آفتابگردان در روزهای ابری، چشمه در شب های بی مهتاب، شاخه لرزانی در فصل خزان، پرستویی در آرزوی بهار، به اندازه دلتنگی دشت در موسم قدم های دوست...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.