هیچ مشغله ای را مجال آن نیست که دل از یاد دوست بگسلاند و از محبتش در قلب عاشق بکاهد. حتی وقتی بیداری نباشد، خوابش هست، رویایش، حتی همان دعایی که فرشتگان در آسمان و بنده ای در زمین دارد، کم از دست وصال عشق نیست.
خسته شدم دیگر از برگه... امشب (مثل تمام شب ها) مست یاد دوست ام. امشب فالی گرفتم :
تعبیرش که صحیح نیست! اما سخنی زیبا برزبان می راند. بس که خوانده ام این شعر را پیش از این، کمابیش از بر شده ام...
پی نوشت:
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
عشق ورزی تو با ما شهره آفاق بود
شکوه نامه ای کوتاه از حافظ اما با زبان ادب و خاک بوسی. چون که می داند معشوق همیشه اندیشه و دغدغه ی عاشق را دارد اما اکنون می گوید چرا این اندیشه چون پیشتر نمود روشن و بلند آوازه ندارد آنچنان که در تمام هستی به نام و معروف باشد...
یاد باد آن صحبت شب ها که با زلف تو ام
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
مصرع اول به صورت "یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان" نیز آورده شده است. که شاید با توجه به بیت قبل و بعد و داشتن صورت جمع به جای مفرد، صحیح تر باشد. با پذیرفتن این معنی در می یابیم که شب هایی را شاعر فرایاد می آورد با حکاست شیرین عاشقی و رموز عشق و "حلقه ی ابدی" پیوند عاشق و معشوق که از لب هم زبانان شیرین سخن می تراود. (حلقه در اینجا نماد حلقه غلامی و بندگی معشوق است بر گوش مانند بیت نظامی از مثنوی لیلی و مجنون " می گفت گرفته حلقه در بر// که امروز منم چو حلقه بر در ؛؛ در حلقه ی عشق جان فروشم// بی حلقه ی او مباد گوشم..." یا این بیت از حافظ: "...به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ // حلقه ی بندگی زلف تو در گوشش باد"
حسن مه رویان مجلس گرچه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
در اینجا شاعر برای روشن شدن مفهوم عمیق شعر و جلوگیری از برداشت جسمانی از ابیات قبل این بیت را آورده؛ آن گونه که می گوید: اگرچه از حسن مه رویان چشم ظاهر بین اسیر می گشت ولیکن آن چه از دل بر زبان می رفت، خوبی اخلاق و خلوص درون بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
بیتیست با معنای زیبا و مفهومی ساده. عشق بی شک ابدیست. ولیکن شاعر اینجا گامی فراتر نهاده و می گوید عشق از ازل تا ابد امتداد دارد. و کسی جز دوست در نظر عاشق پدیدار نمی شود و همیشه حضورش سایبان نگاه عشاق است.
منظر: محل نگریستن یا هرچه به آن می نگرند.
طاق: سقف محدب (تشبیه زیبایی از شکل ابرو)
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
یکی از ابیات زیباست و حکایت از عهد عشق دارد. کمابیش تکرار بیت قبل است به معنا و شاهدی قرآنی که می گوید عهد عشق پیش از این بسته گشته است. اشاره ای روشن دارد به روایت خلقت اولیه ی انسان و عهد و امانت الهی "انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض و الجبال..." و انسان این امانت را پذیرفت و یکی از معانی برشمرده شده برای این امانت، گوهر عشق است...
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
پرمعناترین و زیباترین بیت شعر از نظر اینجانب. چون که می گوید. عشق هیچگاه یکطرفه و بی دلیل نیست و در یک طرف احتیاج هست و در یک طرف اشتیاق و این تفاوت در دیدگاه، همان گونه که دکتر سروش می گوید (که عشق هیچگاه یکطرفه نیست) و در یکی ناز می سازد و در دیگری نیاز. حاصل افتادن سایه لطف معشوق بر دل عاشق است که کار الهی است زیرا هر دو مشتاق و محتاج اند به یکدگر...
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
و اینجا به نکته ای اشاره می کند که هرچه روزی بر درویش و توانگر می رسد همه از سوی خداست و شاید عشق نیز بخشی از همین روزیست که از سوی خدای رزاق به دل ها بخشیده می شود و از باده نابش دل در عین سوختن در نیاز، دایم از چشمه اش سیراب می گردد و حیات می یابد...
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
و شاعر تا آنجا پیش می رود که به خداوند می گوید که عذر کوتاهی اش در ذکر بندگی، از همان عشقی است که خدا بخشیده و این دلیل موجهی ست از نظرش.
در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
و باز در ادامه بیت قبل، حتی می نوشیدن در شب قدر و سحرگاه آن را نیز گناهی نمی بیند و خرده گرفتن بر آن را نکوهش می کند چون که از سرخوشی و شادی یار، خوشحال شد و مست حضور دوست شد و جام اشکی که بر کنار طاق ابروست، سرازیر شد و از این خلوص دل، عاشق و معشوق شب قدر را به مستی عشق گذراندند، نه در دعا و استغفار و این گونه دلهایشان به رنگ خدا یعنی عشق درآمد (و شاید این توبه ی راستین است. نه التماس به خدا و چانه زنی و خودزنی در پیشگاه خداوند...)
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
از این نوع تعاریف و تمجیدها در اشعار حافظ کمابیش هست و شاید دلیل آن، سرودن بسیاری از اشعار برای دربار بوده که چنین مقتضیاتی را نیز ایجاب می نموده تا شاعر از خود و شعرش گوید و این شعر در دربار سرودن، در گذشته به معنای بندگی صرف نبوده زیرا آن روزگاران انتشاراتی نبوده که کتاب شاعر را چاپ کند و حق تالیف دهد بل که تنها درامد می توانسته سله ای در برابر سرودن شعری باشد...