-
رد پا ...
جمعه 7 مهر 1391 00:23
-
گفت که با بال و پری...
پنجشنبه 6 مهر 1391 17:43
-
ایستادگی
پنجشنبه 6 مهر 1391 14:50
مترسک انقدر دست هایت را باز نکن کسی تو را در آغوش نمیگیرد ایستادگی همیشه تنهایی دارد ...
-
ساحل نزدیک
چهارشنبه 5 مهر 1391 21:40
-
خانه دوست
چهارشنبه 5 مهر 1391 18:17
" و این کودک در همه جای هشت کتاب، خود سهراب است که نور خورشید در لبه کویر و در زادگاه شاعر، نخست به سرشاخه سپیداری می افتد که در کوچه باغ دوران کودکی و نوجوانی وی سرسبز است و در آن جا عشق به اندازه پرهای مرغ صداقت (مرغ عشق) آبی است و شاعر در همین باغ ، دوران بلوغ را پشت سر می گذارد و همچون گلی زیبا و تنها ، زندگی...
-
گشته خزان...
چهارشنبه 5 مهر 1391 06:58
-
عشق اسطرلاب اسرار خداست...
دوشنبه 3 مهر 1391 22:52
غروب ها هوای مبهمی دارد، گفتی غروب، آرزو دارم که روزی غروب را در آرمش دشتی که پیشتر برایت گفتم ببینیم و بشنویم. باور داری غروب صدایی هم دارد؟ صدایی که به وسعت و ظرافت سکوت دشتی وسیع، که دست خدا نسیم لطیفی را بر چهره می افشاند. باید روزی صدایش را هم بشنوی. بر لوح خاطراتت نبشته بودی که عزم آن داری هیچ عشق زمینی را به دل...
-
با لب دمساز خود گر جفتمی...
دوشنبه 3 مهر 1391 21:10
سلام ای دوست ای مهربان ای دلدار ببخش اگر به این نام ها تو را خطاب کردن برایت آزردگی حاص می کند... الان می دونم در سخت ترین برهه هستی و زمان دفاع پایان نامه که نزدیک میشه چقدر تحت فشاری. ولی وقتی تموم بشه، ذهنت اروم میشه، خیلی هم بهتر از اون چیزی که فکر می کنی تموم میشه. بعدش بیا و با آرامش به زندگی فکر کن... خیلی حرف...
-
لبخند عشق
دوشنبه 3 مهر 1391 07:16
گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟ چشم غمگینش به رویم خیره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند زیر لب غمناک خواند: ناله زنجیرها بر دست من گفتمش آنگه که از هم بگسلند خنده تلخی به لب آورد و گفت آرزوئی دلکش است اما دریغ بخت شورم ره بر این امید بست. و آن طلائی زورق خورشید را صخره های ساحل مغرب شکست من به...
-
یک سبد عاطفه
یکشنبه 2 مهر 1391 20:42
من ته باغ کسی را دیدم که به دستش سبدی عاطفه داشت داشت در پای چناری غمگین تخم آواز قناری می کاشت دیدم او را که در آن گوشه باغ دست بر گردن گلها انداخت سوز می آمد و او شالش را روی یک پیچک تنها انداخت برف ها را ز سر بید تکاند دست یخ بسته او را ها کرد زیر آن بید دو زانو زد و بعد با یخ روی گلی دعوا کرد دل او نیز ترک خورد و...
-
تولد تو در خیال...
یکشنبه 2 مهر 1391 07:07
آرزویم هدیه ای بود به تو و شمعی که به یاد روشنی دلت و برق معصومانه چشمانت برافروزم ...
-
چون یاد نامت می کنم
یکشنبه 2 مهر 1391 07:00
خیال مهربان تو تا سحر همنشین تنهایی هایم است
-
گاهی...
شنبه 1 مهر 1391 22:29
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شه... گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آروم میگیره... گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شه... گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکنه مراقب بعضی یک ها باشیم !! در حالی که ناچیزند ، همه چیزند ....
-
کار من نیست...
شنبه 1 مهر 1391 22:24
مـــــن نبودنت را ، تــــــاب می آورم رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم ... فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم... امــــــا...... فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــارِ مــــــن نــــــیست ....!!!
-
دلتنگی ها
شنبه 1 مهر 1391 20:05
سلام نازنین ای دوست اینقدر از هم به دور مانده ایم که دوستی را به اجبار در قاب بی جان این گوشه باید ندا دهم نازنین آنقدر دلم برایت تنگ شده که نمی دانم اگر روزی به تو رسم اشک ریزم یا بانگ شادی سر دهم شرمنده ام از گذر ایام که غبار خستگی را بر چهره مهرت نشانده و از رفتن و ماندن بازداشته کاش می توانستم همه غم های تو را...
-
یک هدیه
شنبه 1 مهر 1391 08:16
-
دوستانه و عاشقانه
شنبه 1 مهر 1391 08:15
-
تولدت مبارک
جمعه 31 شهریور 1391 21:31
-
از دوری ...
جمعه 31 شهریور 1391 07:09
همه ی قصه ی شبهای من از چشم زیبای تو سرچشمه گرفت غصه ی تک تک لحظات من از دوری چشم تو آغاز گرفت آتش دوری تو مزرعه ی جانم سوخت قلب من گریه کنان دست به دامانم دوخت اشک هم حلقه زنان چشم به دستانم دوخت ... بی تو ای ماه جهان خاک جهان زندان است روز ها شب شد و دل در همه شب بی تاب است چشم گریان من از روز جدایی بیدار بخت بیمار...
-
به دنبال دوست
پنجشنبه 30 شهریور 1391 20:46
دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب آویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها...
-
دلم هوای تو دارد
پنجشنبه 30 شهریور 1391 00:51
در این واپسین لحظه های غریب، دلم از هوای تو دم می زند برای دمی با تو بودن دلم، به اجبار حرف از غزل می زند در این لحظه هایی که در هر نفس، سرود خداحافظی خوانده ای دل من برای وصال تو باز، نت عشق را یک نفس می زند پس از آن همه آشنایی کنون، نگاهم به پیش تو بیگانه است وگرنه چرا این نگاهت هنوز،درد عشق را رنگ شب می زند؟ من از...
-
روز تو
سهشنبه 28 شهریور 1391 23:00
تقدیم به زیباترین فرشته هستی در روز تو...
-
فالی برای دوست
سهشنبه 28 شهریور 1391 22:50
-
روز دیدار که از راه رسد...
سهشنبه 28 شهریور 1391 20:36
ای شبانگاه نوازشگر تو تا سحر چشم تو در خواب ولی به تماشای تو من بیدارم به سفر باید رفت من ولی منتظر حادثه ی دیدارم همسفر پشت سرم اشک مریز من برای شب تنهائی تو گل شب بو گل سرخ قاصدک می چینم تا بیائی به کنارم هر روز من برایت گلی از باغ خدا خواهم چید چیست دلتنگی تو؟ روز دیدار که از راه رسد! بین صدها گل شب بو گل سرخ! من...
-
عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دوشنبه 27 شهریور 1391 23:50
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو جان پر و بال میزند در طرب هوای تو آتش آب میشود عقل خراب میشود دشمن خواب میشود دیده من برای تو جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود مردم و سنگ میخورد عشق چو اژدهای تو بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو آب تو چون به جو رود کی سخنم نکو رود گاه دمم...
-
تو ای پاک ترین
دوشنبه 27 شهریور 1391 19:29
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستند می گریزم از شب و تو ای پاک ترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم ...
-
گر عمر من آید به سر...
دوشنبه 27 شهریور 1391 07:28
گر تن شود از هجر تو بیمار ،چه باید از دوری رویت شود این کار،چه باید غم پرشده در سینه غم دیده ام امشب گر غم کُنَدم خسته و تب دار ،چه باید گفتی که بهار آید و گلخنده زنی باز گر عمر من آید به سر ای یار، چه باید ...
-
باورت کردم
دوشنبه 27 شهریور 1391 00:37
باور نمی کنی که این روزها چقدر دلم گرفته باور نمی کنی که خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد آری ... من ... با دقایقم ... با زندگیم لجبازی می کنم نازنینم ! غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش می کشد سنگینی پلکهایم و نگاهی که دیدن را از یاد برده کورکورانه زیستن را خوب آموختم توان نوشتن ندارم واژه هایم گرد و...
-
نازنینم چگونه؟
یکشنبه 26 شهریور 1391 21:33
سلام نازنین حالت خوب هست از پریشانی تو، من هم روز و شب ندارم؛ از غصه تو، آرامشی برام نمونده، کاش می شد همه این سختی ها گردن من باشه و تو در آرامش باشی. کاش اون موقع که تن نازنینت رنجیده شد، استخوان های من به جاش می شکست. دلم می خواد، حتی برای لحظاتی پیشت باشم و خاطر نازنینت را تسلی بدم. اگر یک روز بری، یکی دیگه دستت...
-
بدان دلدارم...
یکشنبه 26 شهریور 1391 16:53
فکر من در این است که پر از شوق تو باشم هر دم که دلم سرشار از عشق تو باشد یکدم قلب من می خواهد که فقط از تو نشان داشته باشد در خود و دو چشمم پر از وسوسه ی لذت دیدار تو باشند در خود و بدان دلدارم که تو هستی قلبم که تو هستی روحم که تو هستی فکرم و همه هستی من