و چه غریبانه است این شب ها
و یک سال پیش چه غریبانه تر بود
و سال پیش از آن...
و چند سالی است که تو نیستی و غریبانه است
من تو را به یاد می آوردم
اما تو از کجا می دانستی وجود مرا؟
شبی که شب قدر است
اما من چر اهیچ نمی بینم از قدر آن!؟
با این همه دعا
چرا اتفاقی نمی افتد
گره ای باز نمی شود؟
اما من باز به رسم وعده الهی
"لا تقنطوا من رحمه الله..."
امید دیدار تو را دارم
چرا ذره ذره آب می شوم از دوری ات
از غمت
از نبودنت
و چرا هر روز تو را بیشتر دوست دارم
اما دورتری
در این غم لذتی هست که هیچ شادی را نیست
دلم نمی خواهد لحظه ای از غم نبودنت غافل شوم
تا یا به تو برسم
یا از غم دوری ات جان دهم
چه زیباست با تو بودن
به خاطر تو زیستن
برای تو مردن...
و من بغض فروخورده ام را رها می کنم
تا سیل اشک
روحم را تسکین دهد
و روزن کوچکی برای تنفسم بگشاید
قبل از آن که زیر فشار این غم
از درد قلب بمیرم...
چون هنوز رسیدن به تو را آرزو دارم و می بینم
اگر تو بخواهی...
و من از همه دنیا تو را می خواهم
"خدا یکی، یار یکی"
...
نازنینم
امروز بعد از مدت ها صدای مهربان تو را شنیدم
کاش فرصت دیدن نگاه مهربانت را هم داشتم
بسیار ممنونم از این که مهربانی ات باعث شد
امروز با من تماس بگیری و دلداری ام دهی
و چه رویایی بود
غم دلت در لرزش صدایت و در گریه پنهانت عیان بود
نمی دانی چقدر دلم گرفت
از اندوه و بغض معصومانه ات
از نفس نفس زدن هایی که نشان از اشکی روان داشت
نمی توانم بگویم خوشحال شدم... که این روزها بیشتر قوت من و تو غم است
و نمی توانم بگویم ناراحت که شنیدن صدای تو همه مهر است و آرامش بخش دل من
اگر مکان عمومی نبودم، می گذاشتم بغضم بترکد
و برایت یک دل گریه می کردم
وقتی گفتی فراموش... و یک ... دیگر
و من این را نپذیرفتم و نمی پذیرم
اگر دست من باشد...
هیچ گاه نمی بخشم ات که روی دلت پای گذاشتی
سرنوشت تو در دست توست
من اینجا به انتظار تو نشسته ام
هرکه غیر از این گفت باور نکن
اگر بمانی، روزی خواهد رسید ( و بارها گفته ام این روز بسیار زودتر از این ها خواهد رسید که فکرش را بکنی)
و اگر خودت نخواستی ...
باز هم حرفم همان است
من به انتظار تو ام
می نشینم
همین جا
با خاطراتت
و بر سر پیمان خویش می مانم
می توانی هرچقدر دلت می خواهد
روی دلم پا بگذاری
و فشار دهی
تکه تکه کنی...
چون دلم از آن توست
و تنها بغض فروخورده ای از آن من
و شب های اندوه و روزهای غم بی پایان از آن من
اگر می خواهی به این زودی من را رها کنی
می مانم...
تا باور کنی که عشقم دروغین نبود
و اگر خواستی چنین کنی
به عنوان آخرین خواهش، می خواهم دعا کنی برای نیستی ام...
اگر بمانی و با آن که نمی خواهی نباشی
مطمئن باش که دیر زمانی نخواهد شد
بارها گفتم همه ماجرا از ابتدا تا انتها...
یک سال نخواهد بود
و یک سال زمانی نیست
در برابر چند ده سال زندگی شیرین
در اقوام و دوستان دو نمونه هستند که به اجبار تن به ازدواج با پسری دادند که دوست نداشتند
و نهایتا طلاق گرفتند و رفتند سراغ کسی که دوست داشتند
و اگر کسی این گونه بماند
زندگی برایش یک قفس خواهد بود
برای خودت قفس نساز
همه چیز در ید اختیار توست
یک بار با اراده برای حقی که خدا بهت داده تصمیم بگیر
اگرنه همیشه در زندگی خزلان خواهی دید
به همین سادگی
همان طور که گفتی
می تونی توی زندگی حقت را بگیری
بایست و از حقت دفاع کن...
یادت هست...
اولین پیامک های عاشقانه:
"گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
..."
هنوز بر سر این سخن هستم
کاش می شد بیشتر صحبت کنیم
کاش مغزم کار می کرد که باهات بیشتر حرف بزنم
کاش می تونستم بهت بگم دوستت دارم...
فرشته مهربانم
دوستت دارم
تا ابد
برای دل مهربانت آرزوی آرامش و شادی دارم
مال من باش
و من مال تو خواهم بود
و تا ابد در کنار هم شاد خواهیم بود
...
سلام مهربانم
امیدوارم تا آخرش را بخونی
یک بار نوشتم و دکمه انتشار را زدم
اما هیچی نیست!
همه چیز انگار دود شده رفته هوا!
نمی دونم چه حکمتیه!؟
دوباره می نویسم...
سیل اشک را امان می طلبم تا برایت بنویسم
باورم نمیشه
کاش حداقل اینقدر ... که خودت بهم می گفتی...
میذاشتی بعد از این همه مدت
یک بار صدات را بشنوم
چرا به مادرم؟
صدایی که خیلی وقت بود نشنیده بودم مگر یک صدای ضبط شده خیلی فشرده
اما اون سلام اولش را خیلی دوست دارم
حتی وقت هایی که خیلی ناراحت بودی سلامت دل نشین بود، مثل وقتی که یزد اومدم و اگرچه ناراحتیت اشکم را جاری کرد اما بعدش خیلی خوشحال شدم از دیدنت و وقتی رسیدم خونه یکی از زیباترین نامه هات را برام فرستادی... "قلب من امن ترین لانه احساس تو شد..."
همیشه صدات قلبم را آروم می کنه و بعد به تپش میندازه
همون مثال زهر و تریاق که مولانا میگه...
نازنینم، باورم نمیشه دلت اومده
تو که حتی نمی خواستی دل یک ذره را بشکنی
مهربانیت به اندازه همه عالم بود
چطور تونستی دل خودت را بشکنی
چطور تونستی روی دلت پا بذاری
چطور دل من را...
چطور همه وجود من را خرد کنی
چطور قلبم را اینقدر بفشاری
من که اینقدر دوستت داشتم و دارم
تو که باور کردی عشق من را که از قلبم بود
نه از ...
مگه می تونی با من و خودت این کار را بکنی؟
باورم نمیشه خودت باشی...
هنوز هم التماست می کنم نگو تموم بشه
نگو فراموش کنیم
به خدا داری اشتباه می کنی
کاش باور می کردی در عکس هایت
همیشه رد سیمای مهربان و آرامت
چشمان نجیبت
لبخند معصومت
را دنبال می کردم
برای من مهربانی و صداقت و پاکی تو
بی بدیل و بی مانند است
تو فرشته قلبم هستی
فرشته مهربانم
کاش باور می کردی رویای من از تو (یک بار اشاره ای کردم)
دست مهربانی بود که روی قلبم بگذاری تا به آرامش برسم و این شب های کابوس به سر بیاد
و دست من که نوازش می کنه گیسوان ...
می خوام فقط تو در کنارم باشی تا با محبوب دیرینه و رویایی خودم آرام بگیرم
راستی موهایم را هم بالا می زنم همون طور که دوست داشتی، کاش زودتر گفته بودی و بدون خجالت، صریحا بیان کرده بودی تا بیشتر خوشحالت می کردم. البته می پذیرم که گاهی هم دیرگوش می کردم به حرف هات... چه سلیقه خوبی داری، کلی تیپم ارتقا پیدا می کنه و سعی میکنم در لباس هم همون سلیقه ای که گفتی اعمال کنم...
من از تو هیچ نمی خواستم جز محبتت
باور نکردی از صمیم دل که پسرها هم عشق راستین و پاک دارند
آیا باور نکردی اشک های هر شبم را
و کمتر شبی که بی اشک سر به بالین گذاشتم
و اکنون چشمهایی که گودی نشسته و باز پر از اشک
و بغضی که راه گلو را گرفته
تو خود کمتر از این سختی نکشیدی
چطور تونستی؟
عزیزم تو که اینقدر با خودت و من نامهربون نبودی
فکر می کنی میشه فراموش کرد؟
اون سالی که من عاشق تو بودم و تو خبر نداشتی...
دوماه و نیم طول کشید تا از اشک نجات پیدا کنم و آرام بشم و هرگاه اسم و یادی از تو می اومد بی اختیار دلم می لرزید
اکنون که آمدم و و دوباره هر دو عاشق شدیم و تا مرز به هم رسیدن پیش رفتیم
چگونه؟
گمان نکنم هیچ روان شناسی تجربه اینچنین به چشم دیده باشد
قلبی که دوبار در یک عشق وارد بشه دیگه راه برگشتی نداره
آیا باور نداشتی این عشق و تفاهم و علاقه بی جهت نیست؟
ایا گمان کردی هر دو انسانی که در کنار هم باشند، عاشق هم خواهند بود؟
باورم نمیشه
این خود تو نیستی که میگی فراموش کنیم
تو روزی بر میگردی و عشق را به سرانجام میرسونیم
اگر می خوای فراموش کنم
لطفا دعا کن که بمیرم
دلت پاکه و زود دعاهات مستجاب میشه
گفتی حلالم کن...
من که از تو و خانواده مهربانت جز مهر و محبت و خوبی ندیدم
اگر بخشیدنی از طرف من باشه، نمی بخشمت که روی احساس پاک ات پا گذاشتی
خیلی وقت پیش از خدا خواستم که اگر عشق تو نباشه، تموم بشم
به خودت هم گفتم
اون شب پای تلفن
که می خواستم به پات بیفتم
می دونستم که ناراحت بودی
الان هم می دونم ناراحتی
خانواده هم دلگیر اند
باشه، تموم میشه و باز شادی برمیگرده
لطفا کمی صبر کن
اینچنین بی طاقت نباش
در این آخر راه، ارزشش را داره
باورم کن
این بار را هم باورم کن
این بار هرچی شد من دیگه برای بدست آوردنت از هیچ فروگزار نمی کنم...
هرچی باشه...
تو من را حلال کن که اینقدر باعث سختیت شدم و اشتباهات ناآگاهانه من را ببخش و ...
به خدا دلم نمی خواست توی اون مساله مهریه هم اینطوری بشه...
اگر رفتی و دیگه برنگشتی
و به هم نرسیدیم
حداقل به این امیدم که زودتر زندگیم تموم بشه
اگر تو این دنیا به هم نرسیدیم
خواهش می کنم حداقل قول بده بهم که توی اون دنیا دیگه بینمون فاصله نخواهد بود
فکر می کنی احساستی شدم؟
مگه احساس بده
زندگی بدون احساس معنی نداره
می دونی اشک ریختن یه پسر با همه غرورش یعنی چه؟
می دونی یعنی دلش فقط و فقط برای یک نفر می تپه
از فرسنگ ها فاصله
برای من
باز هم تویی و تنها تو
من تو رو فراموش نمی کنم
می نشینم عصرها
به خورشید نگاه می کنم
و تو را به یاد میارم
شب ها به مهتاب و ستاره ها
همه زندگی ام یاد توست
هر تپش قلبم تو را به یادم میاره
وقت هایی که بغض گلوم را می گرفت
تپش های قلبم گویا می خواست قلبم را از سینه بیرون بندازه
اون وقت ها هر تپش قلبم را احساس می کردم و به همراهش یاد تو
این طوری شد که در دلم جاودانه شدی
الان با تپش های قلبم چه کنم؟
باور کردی این چند مدت کمتر شبی بدون بغض و گریه سر بر بالین گذاشتم؟
و شب هایی که نخوابیدم از فکر تو...
تو آنچنان عشق پاکی هستی که ارزش داره تا ابد به پایش گریست
یه چیزی را اعتراف کنم
صادقانه، قسم می خورم
هرچه گفتی باور کردم
همه شعرهای عاشقانه
اس ام اس ها
نوشته ها
ایمیل ها
"رویای شیشه ای"
...
تو تنها رویای منی
من هم هرچی گفتم
همه از سر دل بود
امیدوارم باور کرده باشی
همه توصیف ها
همه عاشقانه ها
همه دوستت دارم ها...
دلت خوش باشه که چیزی که "فشار تنهایی" اسمش را گذاشتی، عشقت را در دلم کم رنگ کنه
نمی دونم این را کی بهت گفته
اما باور کن پسرهایی هستند وفادارتر از این ها
تا آخر عمرشون (دعا می کنم از من زیاد به درازا نکشه) فقط به یکی فکر می کنند
مگر خودت نگفتی
خدا یکی، یار یکی؟
مگه خدا را میشه هر روز عوض کرد؟
یار را هم نمیشه
امیدوارم اگر رفتی از پیشم و از من دل بریدی
زودتر بمیرم
میگن برزخ برای آدم های خوب، کوتاهه، سه روز بیشتر طول نمی کشه، بعدش قیامت...
امیدوارم در این مدت خدا حداقل گناهانم را کمی بخشیده باشه
تو که دلت پاکه برام دعا کن
می خوام زودتر بمیرم
می خوام اگر این دنیا به تو نرسیدم
توی اون دنیا زودتر به تو برسم
می خوام دست هات را توی دستم بگیرم و اونجا برات یک دل گریه کنم
می خوام مثل اون روز توی پارک که یک گل ناچیز دادم به دستت
اینبار به پات بیفتم و زیباترین گل های جهان را تقدیمت کنم
خدایا می دونی که علاقه و طمعی به بهشت ندارم
من فقط محبوب یکتا و ابدی قلبم را می خوام...
خدایا یا مرگ یا دلدار...
اس ام اس هات در طی نوشتن بار دوم رسید
ترسیدم جواب بدم
کلا می ترسم
نمی خوام کسی ناراحت بشه
جوابش را اگر اومدی اینجا و دلت خواسته که تا آخرش را بخونی
حتما گرفتی
من تو را فراموش نمی کنم
کسی نمی تونه توی دل من بعد از تو جای بگیره...
تحمل دوریت
برام هر روزش سخت تر از دیروزه
می خوام بدونی قلب کوچک من تنها عشق تو را داشته و داره
می خوام از ته دل باز هم بهت بگم
عزیزم
دوستت دارم
تا ابد
...
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
...
و چه چیز جر اشک
روایت می کند
بغض فروخورده ای
اندوه بی پایانی
دل شکسته دردمندی
و دو دوست که دور از هم
در برهوت تنهایی
باید تن به روزهایی تلخ و ناخشنود دهند
...
آری اشک رازیست
عشق رازیست
لبخند رازیست
...
سلام مهربان
وقتی تمام راه ها بریده شده و من تنها تو را از میان خاطره ها جستجو می کنم، هرلحظه به یادت تپش قلب می گیرم و گاهی از غم دوری و نبودنت بغض گلویم را می فشارد تا آنجا که اشک راه می گشاید ...
بدان که دلم با توست اگرچه با تو نیستم؛ آرزو دارم این دیر زمان عشق و پایداری و وفا آنچنان ریشه دار گشته باشد که من و تو هیچ گاه تا ابد همدیگر را از دست ندهیم
خورشید قلبم، هر لحظه به یادت هستم
دوستت دارم
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکشی و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتادهام از پای و ندارم سر خویش
دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا
بی گل روی تو بس خار که در پای من است
کیست کز پای برون آورد این خار مرا
_______________
خواجوی کرمانی/غزلیات
دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
امروز از خدا پرسیدم:
چرا باید اینسان بین عاشقان فاصله باشد
چرا باید دوری جای نزدیکی قلب ها را بگیرد
چرا کارهای دنیا این گونه دشوار است
چرا فریاد و درد عاشقان را نمی شنود
چرا...
خدایا، جز تو که را داریم...
با امید به تو برای رسیدن به عشق ابدی ام تلاش می کنم.