-
دلم تو را می خواهد
دوشنبه 13 آذر 1391 18:49
هر چه بگویی تمام... هرچه بگویم باشد... باز دلم تو را التماس می کند. باز هم از لحظه ای که چشمانم را می گشایم بغض گلویم را می فشارد تا شب. باز چشمانم گاه و بی گاه می بارد. باز قلبم بی تاب است... افسوس که سهم من و تو از عشق سوختن شده. عشق هم چون داغی است که بر بدن بردگان می نهند، همیشه هست حتی اگر پادشاه هفت اقلیم شوند....
-
آرزو دارم
دوشنبه 13 آذر 1391 07:07
دل می خواهد بدون محبوبش، پر بکشد عاشقانه ماندن و رفتن هر دو زیباست شاید جدایی از محبوب زمینی را محبوب آسمانی اندکی آرام کند یا که دیدار نزدیک تر شود ...
-
نقاشی روی چوب...
یکشنبه 12 آذر 1391 21:23
به شکل آشفته موی ها و گسترش رگ های قلب توجه کنید قلبی که در سینه صاحبش هم تنهاست، مثل خود صاحبش و زخم خورده روزگار است... و چشمانی که از سنگینی بار زمان فروغ از دست داده اند...
-
صبح پنجره
یکشنبه 12 آذر 1391 16:26
تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که من خیابان ها را بی هیچ مقصدی می پیمودم تو با من می رفتی تو در من می خواندی تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت می کردی وقتی که شب مکرر می شد وقتی که شب تمام نمی شد تو چشمهایت را می بخشیدی تو مهربانیت را می بخشیدی ... _______________...
-
محبوب...
شنبه 11 آذر 1391 20:17
تو ناز مثل قناری تو پاک مثل پرستو تو مثل بدبده خوبی برای من، تو همیشه محبوبی ...
-
سرنوشت
جمعه 10 آذر 1391 23:31
چه روزگاریست... عاشق ها را از هم جدا می کنند، همانطور که گل ها را از سر دستان بوته گل می برند و بوته گل می مونه تنها، و شاخه گل از دوریش زود می پژمره و خشک میشه... می میره و شاید کمتر عاشقی گل خشکیده ای را به یاد روزهای سرسبزی نگه داره. در فاصله عاشق ها، کی قراره بوته سبز و تنها باشه و کی قراره خشک بشه و بپوسه ... یکی...
-
تقدیم دل همیشه بهار دوست
جمعه 10 آذر 1391 20:50
-
زندگی
جمعه 10 آذر 1391 17:44
دلم یه زندگی می خواد دور از هیاهو های زندگی شهری در دل طبیعت با همسفر عشق؛ کاسه داغ محبت باشه سبزی دوری شبنم باشه... صداقت و صمیمت باشه و خدایی که در این نزدیکیست... ________________________________ تیراژ بچه های آلپ را دیدم و دلم این زندگی را خواست؛ انسان هرقدر دور خودش را از زندگی پیچیده و تکنولوژی پرکرده، بر...
-
سرما
جمعه 10 آذر 1391 13:32
در این منحنی بی رنگ زمان روزگار اندوه و خزان در میان جمع و تنها احساس را به خلوت سکوت می پوشیم
-
خلوت آرام شب
جمعه 10 آذر 1391 02:17
میشه عاشقانه با خدا حرف زد سکوت کرد و صدای جوابش را شنید
-
نقش عشق
پنجشنبه 9 آذر 1391 15:50
... تو هم ای خوب بیا تا به همراهی هم خانه هایی بکشیم همه در کوچه عشق خانه هایی همه سبز مثل گیسوی بهار و درختی بکشیم ، پر از میوه مهر و حیاطی پر گلهای سپید و کمی هم احساس و کمی هم امید و کمی هم ایمان بگذاریم میان همه ادمها راستی اسمان مانده هنوز تو بگو اسمان را به چه رنگی بکشیم؟ رنگ عشق؟ رنگ وفا؟ سبز ، ابی ، قرمز؟ رنگ...
-
این شب مهتاب
پنجشنبه 9 آذر 1391 01:30
-
سپیده عشق...
چهارشنبه 8 آذر 1391 23:15
آسمان همچو صفحه ای دل من روشن از جلوه های مهتاب است امشب از خواب خوش گریزانم که خیالت خوشتر از خواب است خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی دفتر خویش تن صدها ترانه می رقصد در بلور ظریف آوایم لذتی ناشناس و رویا رنگ می دود همچو خون به رگهایم آه....گویی ز دخمه ی دل...
-
روزی که از تو جداشم...
چهارشنبه 8 آذر 1391 21:14
روزی که از تو جداشم روز مرگ خنده هامه روز تنهایی دستام فصل سرد گریه هامه توی اون کوچه غمگین جای پاهای تو مونده هنوزم اون بید مجنون عکس قلبت رو پوشونده بعد تو گریه رفیقم غم تو داده فریبم حالا من تنها و خسته توی این شهر غریبم توی این شهر غریبم توی این شهر غریبم _______________ روز جدایی / افسر شهیدی / دانلود
-
نیمه شبی...
چهارشنبه 8 آذر 1391 01:57
-
دل دوست
سهشنبه 7 آذر 1391 21:37
می دونم تو بیشتر از من سختی می کشی که قلب پاک و مهربانت را دور از عشق افسرده و تنها در مسیر زندگی ببری چه سخته زندگی دور از تو چقدر قدردان عشق تو بودن سخته چقدر لیاقت عشق تو را داشتن سخته ...
-
آبشار عشق
سهشنبه 7 آذر 1391 19:08
تو ای زیباترین آواز سحرگاه تو ای رنگین کمان خوشبختی چشمانم را تنها به خاطر محبت چشمان زیبایت که غرق در غروب ارغوانی رنگ است بارانی میکنم اشک های تو روی گونه های تب دارت برای قلبم لرزشی است جانکاه و لبخند معصومانه ات لبخند را بر لبانم می نشاند و تو زیباترین آبشار عشقی که بدون تردید بر قلبم جاری می شوی چگونه نگویم با...
-
باران
دوشنبه 6 آذر 1391 20:58
باران که می بارد کوچه و خیابان را پر می کند از عشق...
-
هرشب، آرامش رویای منی
دوشنبه 6 آذر 1391 19:14
-
اندوه دلت را به کدامین جویبار می سپاری؟
یکشنبه 5 آذر 1391 14:19
همیشه تنها گاهی میان این نوشته ها گاهی کنار سکوت حزن انگیز پنجره دلم گرفته اینجا بیزارم از دنیایی که تو در آن نیستی ای همیشه معنی بودن...
-
خواب
شنبه 4 آذر 1391 17:37
خیلی وقت بود توی ظهر نخوابیده بودم امروز اما کلا خوابم میاد، یکسره... هرچی می خوابم هم تموم نمیشه، خوابم هم بیشتر پریشانی هست با بعضی صحنه های خیلی آشنا ...! نمی دونم شاید از سرماخوردگی باشه و این داروهایی که چندوقته خوردم و شکر خدا داره تقریبا رخت بر می بنده، هرجا میری، خیلی ها ظاهرا طعم این ویروس جدید را چشیده اند و...
-
بی روی تو طاقت ز دل زار گریزد...
شنبه 4 آذر 1391 09:37
-
سلامی چو بوی خوش آشنایی...
جمعه 3 آذر 1391 21:53
سلام همسفر حالت خوب است مدت هاست که از تو خبر چندان ندارم و دیربازیست که آروزی یک دیدار و صحبت با تو را دارم من اینجا برایت دعاها می کنم که دلت از غم تهی، از عشق و شادی سرشار شود. لبخند لحظه ای از لبانت محو نگردد و ناملایمات روزگار سقف نازک دلت را کوتاه نسازد و همیشه در سلامت باشی که سلامت همه آفاق در سلامت توست دل...
-
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه...
جمعه 3 آذر 1391 21:45
عارفی مشعل و جام آبی در دست روان بود؛ پرسیدند به کجا؟ گفت: میروم با این آتش، بهشت را بسوزانم و با این آب، جهنم را خاموش کنم تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم...
-
بیا ای خسته خاطر دوست
جمعه 3 آذر 1391 17:44
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم ز سیلی زن ، ز سیلی خور وزین تصویر بر دیوار ترسانم بیا تا راه بسپاریم به سوی سبزه زارانی که نه کس کِشته ، ندروده به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده که چونین پاک و پاکیزه ست به سوی آفتاب شاد صحرایی که نگذارد تهی از خون گرم...
-
وقت باران
جمعه 3 آذر 1391 15:21
باران میبارد و من پشت این پنجره اسیرم می خواهم دیوار را بردارم آسمان را می خواهم؛ آبی را و فریاد زدن زیر باران را می خواهم دانه های باران بر صورتم ببارند گوش کن باران مرا صدا می زند دانه های آب پوستم را تبدار میکند انتظار رنگ باران میگیرد می خواهم چترم را ببندم من با صدای قطرات باران جان میگیرم باران ببار ای همه دوست...
-
خواب های طلایی
جمعه 3 آذر 1391 11:13
خواب های طلایی / پیانو جواد معروفی
-
دل...
جمعه 3 آذر 1391 06:47
-
عاشقانه
پنجشنبه 2 آذر 1391 22:02
عاشقانه عاشق دیدن رویت شدم عاشقانه عاشق حضور بی حضورت شده ام عاشقانه دیدمت عاشقانه رفتـی عاشقانه عاشق دل سوخته دیدن رویت شده ام . ...
-
همسفر عشق
پنجشنبه 2 آذر 1391 16:16
هر شب از جدار تنهایی به ازدحام نبودنت خیره می شوم نجوایی آرام و اشکی ساکت به تو می برد مرا و می اندیشم شبیه رودی بی دریا جنگلی بی درخت خوابی بی رویا و پنجره ای بی آسمان بی تو ... من چه قدر گم می شوم ! ________________________ پرویز صادقی