-
جاده
سهشنبه 5 دی 1391 05:36
-
حتی از همین راه دور
دوشنبه 4 دی 1391 22:14
شاید تو سکوت میان کلامم باشی دیده نمی شوی اما من تو را احساس می کنم شاید تو هیاهوی قلبم باشی شنیده نمی شوی اما من تو را در هر دم در سکوت دلم می شنوم...
-
دوستی بهتر از برگ درخت، بهتر از آب روان...
دوشنبه 4 دی 1391 05:45
بیدار که میشم چشم که باز می کنم حس نبودن تو حس دوری تو حس زیبای بودنت در دل سایه میندازه روی قلبم
-
عمر
یکشنبه 3 دی 1391 19:18
عمرم اگر که خوب اگر بد گذشته است یک رودخانه است که از سد گذشته است دیگر به عقل کار ندارم که مدتی ست کار من از نباید و باید گذشته است هشتاد ضربه حــکم حقیری ست، محتسب دارم بزن ! که مستی ام از حــد گذشته است من دلخوشم که عاقبتم خیر می شود عمرم اگرکه خوب اگر بد گذشته است... ______________________ یاسر قنبرلو
-
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
یکشنبه 3 دی 1391 00:34
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که در این گنبد دوار بماند داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید خرقه رهن می و مطرب شد...
-
در انتظار پایان...
شنبه 2 دی 1391 21:09
-
فال
جمعه 1 دی 1391 22:58
-
رویا...
جمعه 1 دی 1391 22:39
خواب دیدم پدر و مادرم اومده بودند منزلتون ولی نمی دونم چرا خودت تنها بودی!؟ برای شب چله میوه آورده بودند ... نمی دونم چرا من را نبرده بودند! اونجا نبودم اما نظاره می کردم. همون لباس زیبایی که بار دوم پوشیده بودی تنت بود، با همون نقش و نگار ساده و زیبا. خودت با همون چهره معصوم، اشک از چشمات جاری شد بهشون گفتی مـ... در...
-
غروب عمر
جمعه 1 دی 1391 16:47
غروب ها همین طورش هم غمناکه این غروب های سرد هجر و دوری از تو ...
-
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
جمعه 1 دی 1391 09:50
باران که می بارد، یاد دل پاک و آسمانی چشمان بارانی ات می شود پرده اندوهی بر دل غم زده چشمانم همره آسمان می شود...
-
ادامه
جمعه 1 دی 1391 07:37
تموم نشد... زندگی عاشقی ... هنوز ادامه داره
-
سقوط
پنجشنبه 30 آذر 1391 23:03
-
همه تقدیم تو باد
پنجشنبه 30 آذر 1391 20:15
دو قدم مانده به رقصیدن برف یک نفس مانده به سرما و به یخ چشم در چشم زمستان دگر تحفه ای یافت نکردم که کنم پیشکشت یک سبد عاطفه دارم، همه تقدیم دلت پی نوشت: میوه دلخواه دوست:
-
شب چله
پنجشنبه 30 آذر 1391 13:46
فرصتی برای اندیشیدن به عشق... تا سحر
-
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد...
پنجشنبه 30 آذر 1391 06:45
در انتهای فصل رنگین خزان اینقدر استطاعت هست که میوه ای رنگین مهمان دیدگان دوست باشد شادی هایت بی پایان ... از زبان لسان الغیب... آن که چون غنچه لبش راز حقیقت بنهفت ورق خاطر از این نکته محشا می کرد *پی نوشت: محشی: حاشیه نوشتن بر متن یا کتابی؛ بیت: اگرچه راز حقیقت عشق را در دلش نگه داشت و بر زبان جاری نکرد، بر صفحات...
-
شام بی فردا دل من...
چهارشنبه 29 آذر 1391 19:23
... چون باد صبا دربدرم با عشق و جنون همسفرم شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم رسوای زمانه منم دیوانه منم ... وای از این شیدا دل من مست بی پروا دل من سرمایه ی سودا دل من رسوا دل من، شیدا دل من ناله ی تنها دل من شام بی فردا دل من مجنون هر صحرا دل من رسوا دل من، شیدا دل من ... ___________________ شکیلا / آلبوم آوا / رسوای...
-
می نگرد جانب بالا دلم...
سهشنبه 28 آذر 1391 20:52
شد ز غمت خانهی سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب گوهر گویای عشق موج زند، موج، چو دریا دلم از دل تو در دل من نکتههاست آه چه ره است از دل تو تا دلم گر نکنی بر دل من رحمتی وای دلم وای دلم وا دلم ... _________________________________ مولانا / همایون شجریان / نسیم وصل / خانه سودا بیت محذوف در تصنیف: فرش غمش گشتم و...
-
غزل دوست
سهشنبه 28 آذر 1391 18:22
گاه مثل غزلی تازه که ناگاه بیـــــــــاید یک نفر کاش که با خستگی ام راه بیاید...
-
چگونه بسنده توان نمود...
سهشنبه 28 آذر 1391 08:17
به دیدن دوست در رویایی مه آلود، در شبی مهتابی، میان سکوت آسمان، نورافشانی ستارگان... در میانه این جاده نمناک شاید باز، بتوان دوست را دید، اشک از چشمان پاکش سترد، امید را با یک گل لبخند در دل مهربانش نشاند...
-
بلور عشق...
دوشنبه 27 آذر 1391 18:24
-
دمت گرم و سرت خوش باد
یکشنبه 26 آذر 1391 22:28
سلام ات را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آ ید برون ، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت . نفس کاین...
-
لبخند سرد غروب
یکشنبه 26 آذر 1391 17:40
-
همه شب...
یکشنبه 26 آذر 1391 06:28
یک شب کنار شمعی، تا صبحدم نشستم او گریه کرد می سوخت، من هم زغم شکستم در آن شب سیه رو، یادم به چشمت افتاد آن مستی نگاهت، بر روی چشمم افتاد آهسته اشکی آمد، پایین ز دیدگانم گویی به شعله آمد، شمع درون جانم...
-
تقدیم به...
شنبه 25 آذر 1391 23:34
تقدیم به چشمان پاک نمناکش تقدیم به دلش که تنهایی و غمش را برای خود نگه می دارد و هیچ نمی گوید تقدیم به قلبی که شیفته خوبی اش شدم
-
آسمانی
شنبه 25 آذر 1391 21:02
و من فراتر همهمه عشق های کاغذی از میان غبار ثانیه های بی کسی فرشته ای جاودان در قلب تو دیدم عشقی به طراوت دشت های سبز بهشت نگاهی به پاکی چشمه های بهاری و صدایی به لطافت ریزش شبنم از برگ گل گویی انعکاسش در دلم چون پیوستن قطره به دستان خشک زمین... هر نفسش، شست و برد هرچه از دلم بود و باقی ماند آیینه ای که تنها نقش...
-
گم شده
شنبه 25 آذر 1391 17:35
من گم شدم بین حس بودن و نبودن بین حیات و مرگ بین گناه و معصومیت من گم شدم در ظلمت شب بدون حضور تو ...
-
نبض گل ها
جمعه 24 آذر 1391 20:06
من به آغاز زمین نزدیکم نبض گل ها را می گیرم آشنا هستم با سرنوشت تر آب عادت سبز درخت ... ________________ شاعر در درون خود احساس می کند، دیروز و در این نزدیکی ها، آفرینش زمین آغاز گردید و تکامل خود را آغاز کرده و به اینجا رسیده؛ یا همین چندی پیش بوده که از بهشت به زمین آمده و زندگی در زمین با آمدنش آغاز شده... با طبیعت...
-
امید زیستنم دیدن دوباره توست
جمعه 24 آذر 1391 17:44
امید زیستنم دیدن دوباره توست قرار بخش دلم تاب گاهواره توست نگاه پاک تو ام صبح آفتابی بود کنون چراغ شبم چشم پر ستاره توست
-
صبحدم
جمعه 24 آذر 1391 10:30
و یک روز صبح میان سکوت خسته پاییز، زیر پرتو کم فروغ خورشید، رفت میان باغ خزان، سفره دلش را گشود، پهن کرد روی رنگین کمان برگ های خشکیده ... پرنده های باغ یک به یک آمدند، دانه ای برچیدند و رفتند، و تمام باغ عاشق شدند...
-
پاییز
جمعه 24 آذر 1391 07:16
زرد است که لبریز حقایق شده است تلخ است که با درد موافق شده است شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاری است که عاشق شده است