-
من از تکرار انکار...
شنبه 13 آبان 1391 21:52
من از آغاز میترسم من از پرواز می ترسم من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم! من از تکرار می ترسم من از انکار می ترسم من از تکرار انکار همین احساس می ترسم! من از سوختن نمی ترسم من از ساختن نمی ترسم من از ساختن کنار سوختن احساس می ترسم! ...
-
در برابر چشمم مصوری...
شنبه 13 آبان 1391 20:04
-
گذرگاه زمان...
شنبه 13 آبان 1391 19:20
یادمان باشد نگذایم گلی که به سختی کشتیم در گذرگاه زمان سالیانی نه غریب خفته بر بستر نسیان افتد ...
-
معنی شعر
شنبه 13 آبان 1391 17:25
امروز در مورد معنی "تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس" فکر کردم می شه اینطوری فهمید که فقط عشق می تونه آدم را به تنها و تنها یک نفر (سیب استعاره از عشق است یا مخاطب عشق) وابسته و مانوس کنه ...
-
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
شنبه 13 آبان 1391 13:47
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم ای چشم...
-
آمدی...
شنبه 13 آبان 1391 12:53
آمدی .. بی صدا و بی ریا قلبم را به قدوم زیبایت مزین کردی .. آمدی بی هیچ قراردادی !! با کوله باری از محبت و مهربانی که بی دریغ به من ارزانی کردی و شاید ندانستی که چطور در تو ذوب شدم از تو شدم در تو محو شدم حالا پرم ... پر از تو و زیباییهای روحت و آرامش صدایت و خاطرات زیبات...
-
عید...
شنبه 13 آبان 1391 06:44
در این روز خاموش پاییز این برگ ریزان بی صدا سکوت سر در گریبان گنجشکان سفر دور پرستوها در این روز خدا که عیدش نامیده اند دل من آرزو دارد به دیدارت دیده روشن کند و با تمام وجود بگوید عیدت مبارک برایت آرزوی شادی و آرامش کند گل مهر و دوستی بر سرت بیافشاند اگرم روی نگاه باشد از شرم، این همه بدی و گناهم را شاید در این عید...
-
اسیر تا ابد...
جمعه 12 آبان 1391 20:43
چون عشق را در دفترم نوشتم دیگر نتوانستم آن را پاک کنم نشد سه نکته را در قالب سه درس آموختم: درس اول: بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد… درس دوم: چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی. پس اسیریت مبارک… درس سوم: چون که اسیر شدی و به قفس افتادی...
-
یاد خدا
جمعه 12 آبان 1391 19:45
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می خواند که خدا هست ناامیدی چرا ...
-
سرگذشت...
جمعه 12 آبان 1391 15:13
Mr Darcy : I love you Most ardently Please do me the honour of accepting my hand Elizabeth :From the first moment I met you, your arrogance and conceit, your selfish disdain for the feelings of others made me realise that you were the last man in the world I could ever prevailed upon to be married I appreciate the...
-
دوست...
جمعه 12 آبان 1391 10:52
لذتی هست در تبسم لذتی هست در استشمام بهار لذتی هست در لمس گلبرگ بنفشه لذتی هست در نگاهی ، ژرف ، ژرفتر از ایمان به آسمان لذتی هست در هم صحبتی شقایق لذتی هست ... آری ، لذتی عابرهای خیابان متروکه دل را صدا می کنید ، آرام بگویید دلم تنگ شده بگویید ، دلم برای یک لبخند ، برای یک صدا ، تنگ شده بگویید دلم برای ناله ی ساز ،...
-
دعا
جمعه 12 آبان 1391 08:05
خدایا ... سلامتی دوست خدایا دوستی ... عشقش ... زندگی ... بخشش ...
-
طلوع
جمعه 12 آبان 1391 06:13
تو همان طلوع خورشید امیدی...
-
ای تو به من از خود من خویش تر
پنجشنبه 11 آبان 1391 23:47
باز امشب سیل اشک، ساده پرچین دل را درشکست...
-
گر مانده ام خموش، خدا داند و دلم...
پنجشنبه 11 آبان 1391 20:57
-
در آسمان...
پنجشنبه 11 آبان 1391 20:27
-
زمزمه ...
پنجشنبه 11 آبان 1391 17:00
پس از ان غروب رفتن، اولین طلوع من باش من رسیدم رو به آخر، تو بیا شروع من باش شب و از قصه جدا کن، چکه کن رو باور من خط بکش رو جای پای گریه های آخر من اسمتو ببخش به لبهام، بی تو خالیه نفس هام خط بکش رو باور من، زیر سایبون دستات خواب سبز رازقی باش، عاشق همیشگی باش خسته ام از تلخی شب، تو طلوع زندگی باش من پر از حرف سکوتم،...
-
و عشق...
پنجشنبه 11 آبان 1391 14:11
تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس ...
-
گل ...
چهارشنبه 10 آبان 1391 22:31
-
تو و دیگر هیچ...
چهارشنبه 10 آبان 1391 22:16
باران باشد، تو باشی، یک خیابان بی انتها باشد... به دنیا میگویم: خداحافظ !
-
از شبنم عشق...
چهارشنبه 10 آبان 1391 19:20
روزی قطره به خدا گفت: (( از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟)) خدا گفت: (( هست.)) قطره گفت: (( پس من آنرا میخواهم. بزرگترین را. بی نهایت را.)) خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: (( اینجا بی نهایت است.)) آدم عاشق بود. در جستجوی واژه ای تا عشق را در آن بریزد. اما هیچ کلمه ای را تاب سنگینی عشق نبود. آدم...
-
بیا بنویسیم...
چهارشنبه 10 آبان 1391 19:04
بیا بنویسیم روی خاک،رو درخت رو پر پرنده،رو ابرا بیا بنویسیم روی برگ، روی آب توی دفتر موج، رو دریا بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست با صدام میام، همه جا تو رو مینویسم روی آینه، گریه هام، گونه های خیسم ای که...
-
Once in a blue moon...
سهشنبه 9 آبان 1391 20:54
-
حرف های دل...
سهشنبه 9 آبان 1391 07:31
-
پنج وارونه...
سهشنبه 9 آبان 1391 07:06
پنج وارونه چه معنا دارد؟ خواهر کوچکم این را پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت روی دیوار و درختان دیدم بازهم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی پنج...
-
صدای پای آب...
دوشنبه 8 آبان 1391 21:18
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ... من صدای نفس باغچه را می شنوم و صدای صاف باز و بسته شدن پنجره تنهایی و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق متراکم شدن ذوق پریدن در بال ... و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق و صدای باران را روی پلک تر عشق روی موسیقی غمناک بلوغ روی آواز انارستان ها ... _______________________________...
-
باز کن پنجره را
دوشنبه 8 آبان 1391 19:21
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه ذهن کبوتر آبی است خواب گل مهتابی است ای نهایت در تو، ابدیت در تو ای همیشه با من، تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود تا دلم باز شود، تا دلم باز شود دلم اینجا تنگ است، دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی، آسمان بی رنگ است...
-
تنهایی...
دوشنبه 8 آبان 1391 18:19
-
اذان...
یکشنبه 7 آبان 1391 17:43
صدای اذان که می آید بغض گلویم را می فشارد قلبم در سینه بی قرار یک لحظه توست آنچنان که نفس هایم به شماره می افتد... دعای من نماز من قنوت من سجاده من سرشار از عطر محبت توست سراسر دعای عاشقی است دل من دریافته است که خدا در عشق متبلور می شود نماز با عشق زیباست عبادت یعنی عشق... ای فرشته مهربان تو از کدامین رواق بهشتی، از...
-
عشق بی پایان
یکشنبه 7 آبان 1391 17:28
شاخهی عشق را شکستم آن را در خاک دفن کردم و دیدم که ... باغم گلکرده است. کسی نمی تواند عشق را بکشد اگر در خاک دفنش کنی دوباره میروید اگر پرتابش کنی به آسمان بالهایی از برگ در میآورد و در آب میافتد. با جویها میدرخشد و غوطهور در آب برق میزند. خواستم آن را در دلم دفن کنم ولی دلم خانهی عشق بود درهای خود را...