آبشار عشق تا ابد جاریست و در سقوط شفافش بر سرتاسر قلب ها طراوت می نشاند. خروش اش بانگ عاشقی و نیاز سر می دهد و محو شدن آرام کف هایش نوید آرامش و زلالی ابدی دل های عاشق. آهویی در کناره اش تن را به آب شست، نگاهش رنگ عشق یافت و چلچله ای که از آب آن نوشید تا ابد عاشقانه می خواند. در ادامه آبشار رودی است که می رود تا دریایی که ماهیانش عاشق اند، روز و شب از دریای عشق جرعه می نوشند و باز تشنه کام در تکاپو...
معجزه آبشار از فرشته ای بود که در بالادست، دست محبتش را بر آب زده بود و نگاه زلالش قلب با طراوت آب را به جوشش داشت. رد لبخندش در لهجه آرام آب هویدا بود. همهمه بی قراری قلب پاک اش دل سنگ ها را می شکست و رنگین کمانی از رویاهای لطیفش بر آسمان نقش بسته بود...
آری
او فرشته بی همتای قلب من است...
...
نوشته بودی زندگـــــــــی چنگـــــــــی به دل نمیزنه
تو آسمون زندگـــــــــی پـــــــــرنده پر نمیزنه
نوشته بودی تنهایـــــــــی رفیـــق ماه و سالته
نوشته بودی روز و شــــــب غم از تو دل نمیکنه
...
بی دل بود، اما رسم دلبری نمی دانست
شاعر بود، اما شعر نمی دانست
بی قرار بود، اما پیشه اش صبر
در دل سخن ها داشت، اما زبان گفتش نبود
دعایش را با چشمانی تر
در شبی پاییزی
بسپرد به نسیم
...تو را یافتم در وسیع ترین دشت های احساس
از پس انتظاری دراز
با دست هایی پر ز نور
دلی چشمه سار روشن عشق
و نگاهت آیینه پاک نجابت
و چنان در قلب من جای گرفتی
که صدره بر خاک بهشت
و بر لوح دلم تنها
عشق جاودان تو نقش بسته
...
دوست دارم عطر احساسم را
بسپارم به نسیم
به دل غمزده فاخته ها
به پر آراسته شاپرکان
تا بوسه ای از مهر بر دستانت زنند
به تو تقدیم کنند نغمه ی عاشقی قلب مرا
...
گلی را که دیروز
به دیدار من هدیه آوردی ای دوست
دور از رخ نازنین تو
امروز پژمرد
همه لطف و زیبایی اش را
که حسرت به روی تو می خورد و
هوش از سر ما به تاراج می برد
گرمای شب برد
صفای تو اما گلی پایدار است
بهشتی همیشه بهار است
گل مهر تو در دل و جان
گل بی خزان
گل تا که من زنده ام ماندگار است
دلـم مـی خـواسـت
هـمـیـشـه دلـم مـی خـواسـت بـدانم
چـه حـالـی داری
وقـتـی کـه ایـن هـمـه
دوسـتـت دارم . . .