-
تو شهر این غریبه ها
شنبه 12 اسفند 1391 00:16
دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه... ______________________________ شعر: لیلا کسری / آهنگ: محمد حیدری / معین / دلم گرفت ( لینک1 ) ( لینک 2 ) پی نوشت:صدای ویالون زیبایی هم داره
-
تهی
جمعه 11 اسفند 1391 20:39
تهیِِ ِ تهیِ ِ تهی این است حکایت روزهای زندگی در ت بعید ، برای یک محکوم ابدی، هیچ احساس و انگیزه ای نیست که فردا شدن ، به جز زندگی نباتی حاصلی داشته باشه وقتی خواب یا کابوس است یا رویای عشق و شکستنش...، حاصلش افزون شدن غم بیداریست و ب غض و اندوهی که دست به گریبان دل است... زندگی جام ه هیچ بر تن و غبار پوچ ی بر چهره...
-
گل از شوق تو می روید به باغ
جمعه 11 اسفند 1391 19:23
کوچه ها سیراب از باران برگ زرد و سرخ کوچه های خشک عشقم تشنه ی سیراب تو...
-
فال امروز
جمعه 11 اسفند 1391 14:41
...که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم
-
صبح...
جمعه 11 اسفند 1391 07:11
-
آسمان
پنجشنبه 10 اسفند 1391 21:33
امشب از آسمان یاد تو روی شعرم ستاره می بارد ... بس که لبریزم از تو می خواهم چون غباری ز خود فرو ریزم زیر پای تو سر نهم آرام به سبک سایه تو آویزم ...
-
گاهی دوست
پنجشنبه 10 اسفند 1391 07:57
روزگاریست زمین، آرامش قدم هایت باد، شمیم نفست هایت آسمان، عطر نگاهت و من قلب مهربانت را می طلبیم... در رویایی... با یک کوله بار غزل یک آسمان احساس یک دریا شکوه، می آیی صدف دلتنگی ها را می گشایی و گوهر عشق می پراکنی ...
-
خاطره
چهارشنبه 9 اسفند 1391 23:40
در دوری دوست دنیا غربت کده ایست سرد و بی انتها که هیچ پایانش نیست...
-
هیچستان
چهارشنبه 9 اسفند 1391 19:46
اینجا که ماییم، سرزمین سرد سکوت است بالهامان سوخته است، لب ها خاموش نه اشکی، نه لبخندی و نه حتی یادی از لب ها و چشم ها زیرا که که اینجا اقیانوسی است که هر بدستی از سواحلش مصب رودهای بی زمان بوده است... ____________ بدست : وجب مصب: محل ریختن رود به دریا
-
عشق شیرین می کند اندوه را...
سهشنبه 8 اسفند 1391 23:11
-
رویای تو یک شب...
سهشنبه 8 اسفند 1391 20:57
... فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب می کرده ام تو از خورشیدها آمده ای از سپیده دم ها آمده ای تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای در خلائی که نه خدا بود و نه آتش نگاه و اعتماد تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم
-
رزونه ای به رنگ
دوشنبه 7 اسفند 1391 20:25
در شب تردید من برگ نگاه می روی با موج خاموشی کجا ریشه ام از هوشیاری خورده آب من کجا، خاک فراموشی کجا ...
-
باران ...
یکشنبه 6 اسفند 1391 23:41
اگر نگاه دوست باشد، امشب چشم آسمان، دل ابر، بارانی است، چون خاطر خسته این مسافر تنهای شب.
-
اشک گل سرخ
یکشنبه 6 اسفند 1391 18:50
">... ">در نسیم لغزشی رفتم به راه، ">راه، نقش پای من از یاد برد سرگذشت من به لب ها ره نیافت ریگ باد آورده ای را باد بر د
-
... بی پایان
شنبه 5 اسفند 1391 21:19
من از بیابان بی سراب تنهایی دفتر خط خورده ایام کلبه های شکسته از آنسوی غم، اندوه دوری، عشق باریدن در شب های بی صبح از ... قصه ها ناگفته دارم
-
نشان
جمعه 4 اسفند 1391 23:58
راست می گوید سهراب، "گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد" وقتی تمام برگهایش به شکل عشق می رویند
-
به دیدارم بیا
جمعه 4 اسفند 1391 21:47
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی بیا، ای همگناه من در...
-
لب پنجره احساس
جمعه 4 اسفند 1391 15:30
ما آدم ها آنقدر در تن بی فرجامی مان گم می شویم که تن پوش احساس انسان بودن مان را گم می کنیم و هیچ از عریانی بی سرانجامی مان هم نمی ترسیم چه لذیذ می چشیم طعم فلاکت افکارمان را و به انقراض یک حادثه تلخ می اندیشیم و بعد... انتهای یک اتفاق می شویم . تمام رد پاهای رفته را فراموش می کنیم و به دست یک نسیم می سپاریم یادمان می...
-
دارمت دوست
پنجشنبه 3 اسفند 1391 19:08
-
در پای تو یارا
پنجشنبه 3 اسفند 1391 18:15
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان زین بیابان گذری نیست سواران را لیک دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان هر دم از حلقه عشاق پریشانی رفت...
-
در وصف دوست
چهارشنبه 2 اسفند 1391 22:54
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دل ها چو بربندند، بر بندند ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند، بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند رخ مهر از سحر خیزان نگردانند، اگر دانند ز...
-
این روزها
چهارشنبه 2 اسفند 1391 19:40
به اندازه دلتنگی زمین این روزها به باران به اندازه عطش رود خشکیده به قطره ای آب می سوزد این کویر سوخته در رویای نگاهی به طراوت و پاکی باران در خیال نگاه دوست...
-
چقدر نزدیکی...
سهشنبه 1 اسفند 1391 22:50
نمی دانم، بعضی وقت ها از حس زیبای دوست داشتنت که آمیخته شده با حسرت و اندوه و غم رها می شوم در دل دنیایی میان هستی و نیستی، میان همهمه سکوت شب زیر نگاه چشمک زن ستاره ها.
-
یک جرعه عشق
سهشنبه 1 اسفند 1391 21:05
در این شب کبود زمانه هیچ، جز یک جرعه از عشق دوست، زداینده خستگی تن و جان نیست.
-
عشق و عقل
دوشنبه 30 بهمن 1391 19:23
خواستی عاقل هم اگر باشی عقل سرخ گل شقایق باش
-
سوختم از آتش دل...
یکشنبه 29 بهمن 1391 20:50
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی...
-
نیمکت خاطره ها
شنبه 28 بهمن 1391 20:44
از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم سکوت می نوازد و درخت شاهد باران عشقم با ترانه باد می خواند دستم گم کرده راهش را بی جهت در جیبم می خزد پاهایم سنگین اند بار غمی به دوش دارم با هر گامم زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم و اشک هایم را پشت سر می گذارم در بدنم جریان دارد حضورش اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست با خودم می...
-
آرامشم تو...
جمعه 27 بهمن 1391 19:58
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم خالی از خود خواهی من، برتر از آلایش تن من تو را بالاتر از تن ، برتر از من دوست دارم عشق صدها چهره دارد عشق تو آیینه دار عشق عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم بغض سر گردان ابرم قله ای آرامشم تو شانه هایت را برای گریه...
-
روز داوری 3
جمعه 27 بهمن 1391 12:00
نیل مراد بر حسب فکر و همت است از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری رسیدن به مقصود و خواسته، در اصل بستگی به اندیشه و پشتکار شما دارد و کمک های خیر بزرگان (شاه) و یار شدن بخت تنها می تواند کمک کننده شما باشد. حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی که این خاک بهتر از عمل کیمیاگری غبار فقر و قناعت: اضافه تشبیهی؛ اصولا از دیدگاه عرفان...
-
همه گاه
جمعه 27 بهمن 1391 06:58
خواب دیدم که برف باریده بود، و در برف ها قدم می زدم و به دوست می اندیشیدم و احساس می کردم بی اندازه به من نزدیک است، شاید که دری بگشایم و روشنی وجودش چشمانم را بینایی بخشد...، که تنها خدا می داند چه اندازه دلتنگ اوست دلم...