آسمان بغض کرده
ابرهای پاره پاره نم نم قدم بر می دارند
سبزه ها خیس از شبنم
نسیم با صدایی محزون از پشت کوه ها به درون دشت می خزد
گل ها هنوز کودکانی هستند که هر صبح انتظار نوازشش را دارند
و امروز همه میزبان یک فرشته هستند
با نگاهی به رنگ خدا
با دستانی به گرمی محبت آفتاب
با قلبی به پاکی ابرهای سپید
پرندگان مست حضورش، پر گشوده اند
سبزه ها دست در دست باد می رقصند
و در دور دست ها
پشت کوه ها
آنجا که باران با ترانه عشق می بارد
آن جا که یک شاخه گل پیام آور عشق است
آن جا که جای یک فرشته خالیست
پسرک
تنها
بی دل
در انتظار
دیده را به سیل اشک می شوید
تا لایق دیدن روی فرشته قلبش شود
...
آسمــانی تو، در آن گســتـره خورشـــیدی کن
من همین قــدر که گــرم است زمینم کافیســـت
من همیــن قدر که با حــال و هوایــت گهـــگــاه
برگـــی از باغـچـــه ی اشک بچینـــم کافیســت
فکـــر کردن به تو یعنــی غزلـــی شور انگـــیز
که همین شــوق ٬ مرا خــوب ترینـــم کافیســت
از دیار خویش دور افتاده ام
من غریبی آشنای جاده ام
با من از آنسوی شب حرفی بزن
دل بدست حرفهایت داده ام
تو بلندای غرور صبح دم
من فقط یک اتفاق ساده ام
تو تمام روح سبز بارشی
من کویری پیش پا افتاده ام
این سرور سبز هم مدیون توست
باز با یاد تو، من گل داده ام
هرچه از این خسته می خواهی، بخواه
من برای مرگ هم آماده ام
...
از خود نمی پرسی: چرا
این خسته را آزردمش؟
با خود نمی گویی؟ - چرا
این مرغک پر بسته را
در دام غم افسردمش؟
اما چرا
عشق تو را
من سالها در سینه پنهان داشتم
وین راز درد آلود را
در دل نهفتم - آه - تا جان داشتم
این آتش سوزنده را
آخر کجا می بردمش؟
یک بار، یک بار، و فقط یک بار می توان عاشق شد: عاشق زن، عاشق مرد، عاشق اندیشه، عاشق وطن، عاشق خدا، عاشق عشق... یک بار، و فقط یک بار.
بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوق تصرف، جای عشق به انسان را می گیرد؛ خود نمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را...
یک بار، یک بار، و فقط یک بار.
در عشق، حرفه ای شدن ممکن نیست- مگر آنکه به بدکارترین ریاکارِ تن پرستِ بی اندیشه تبدیل شده باشیم .
یک عاشقانه آرام/ نادر ابراهیمی
سلام فرشته مهربان
دعا می کنم هرجا هستی در سلامت باشی
و مثل همیشه شاد و لبخند به لب
غصه و دغدغه هات از دلت پر زده و رفته باشه و به جاش آرامش و خوشحالی باشه...
نیستی و من دلتنگتم اما نمی تونم حتی سلامی برات بفرستم
و بگم چه اندازه دوستت دارم
و بگم به سوی تو میام
اگر ببخشیم
تا کنارت باشم
تکیه گاهت باشم
با هم خوشبخت باشیم
تا زندگی رنگ خوشی بگیره، بعد مدت ها...
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را دیدم
باز خنده بر لب
کنار ساحلی آرام
که مرا بخشیده ای
...
ای ساحل آرامشم
سوی تو پر می کشم
...