-
تنها صدای موسیقی تو...
سهشنبه 10 اردیبهشت 1392 20:27
تنها صدای موسیقی موسیقی تو پنجره من است در این تنهایی شبها و غروب با همه حزنش ترنم کلماتی است میان من و تو که با تمام سادگیهایش تمام آن چیزی است که می پیوندد دوری من و تو را چه دست نیافتنی است طنین آهنگ این عبارات جاری در متن ذهن من و تو و چه زیباست دلبستگی شایدها و آنچه ما در تکاپوی آن به هم پیوسته ایم اندوه لحظه...
-
نامه...
دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 21:58
مثل درختی که به سوی آفتاب قد می کشد، همه ی وجودم دستی شده است و همه ی دستم خواهشی، خواهش تو... تو را خواستن و تو را طلب کردن الهامِ آخرین، کلامِ آخرین و شادیِ آخرین.
-
هر روز هدیه ایست...
دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 19:07
هر روز زیستن هدیه ایست برای اندیشیدن به حضور دوست. برای نوشتن از اوصافش و از رویایش، حقیقتی تازه آفریدن. هر روز زیستن دریچه ایست برای تازه شدن از حس دوست. هر طلوع نوید درخشش روشنی، انعکاس آسمان است در آیینه ی دوست و هر غروب پیغام آشنایی ست برای دل های تنها و بی قرار، چشمان بی سو و در انتظار که پرده نازک شب را به زمزمه...
-
برای دوست
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 17:31
گذارم به باغ افتاد، آرزو دارم که بودی و گیلاس نوبرانه برایت می چیدم. تنهایی، دلم هیچ نخواست. راستی امروز دیدم خربزه هم همه جا آمده... چند وقتی است، هربار که چشم هام را برهم میذارم خواب تو را می بینم؛ آرزو دارم هرکجا باشی تنت سلامت و دلت شاد باشد و از میوه های لذیذ این فصل لذت ببری...
-
نگاه کن...
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 10:33
نگاه کن چه فرو تنانه بر خاک می گسترد آنکه نهال نازک دستانش از عشق خداست و پیش عصیانش بالای جهنم پست است. آن کو به یکی « آری » می میرد نه به زخم صد خنجر، مگر آنکه از تب وهن دق کند. قلعه ای عظیم که طلسم دروازه اش کلام کوچک دوستی است. انکارِ عشق را چنین که بر سر سختی پا سفت کرده ای دشنه مگر به آستین اندر نهان کرده باشی...
-
فاصله ...
شنبه 7 اردیبهشت 1392 22:06
چون در دل و جان حاضری، فاصله ی تن را اندیشه ای نیست...
-
حکایت...
شنبه 7 اردیبهشت 1392 20:14
جاده ی آشنایی، عشق، سرزمین ساکت و مه گرفته ی تبعید، کوهستان اندوه دوستی ...
-
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند...
شنبه 7 اردیبهشت 1392 01:17
می خواستم چند کلمه ای بنویسم از روزهایی که می گذرد تا حسب حالی باشد... دستم به نوشتن نمیره، دلم می خواد دوست بود اینجا و فقط کمی نگاهش می کردم. با چشمهام حرف می زدم... اگرچه حسب حالش را به سختی می توان از میان نوشته های گاه به گاه کوتاه دریافت اما سکوتش هم سخن ها با من دارد. گاه هم میان رویاها و خواب هاست و همیشه...
-
یک موزیک متن
جمعه 6 اردیبهشت 1392 22:49
نمی دانم این موزیک متن چه در خود دارد که برام شنیدنیه و به دل می نشینه، شاید از لحن غمناکشه یا نوعی آرامش که در جریانش نهفته است... اتفاقی دیدم که تلویزیون داره این سریال را پخش می کنه و جالبه که مربوط به دهه هفتاد بوده که از تلویزیون پخش می شده... چقدر زود گذشته... لینک دانلود / تیتراژ تولدی دیگر
-
غروب
جمعه 6 اردیبهشت 1392 18:46
غروب سروش ظلمت شب است و بدرقه خورشید در چشم خونین آسمان غروب یعنی سایه های بی پایان، یعنی امتداد عشق، دوست داشتن، شوق، آرزو غروب، نگاه ملتمس آسمان است به فرو افتادن نگاه مهر. هرکجا هستم، آرزو دارم غم و اندوه از دلت بازستانم. مبادا وقت غروب، خاری از غم در دلت بنشیند...
-
تشنه
جمعه 6 اردیبهشت 1392 12:24
محو شد در جنگل انبوه تاریکی چون رگ نوری طنین آشنای من قطره اشکی هم نیفشاند آسمان تار از نگاه خسته ابری به پای من من گل پژمرده ای هستم چشم هایم، چشمه ی خشک کویر غم تشنه ی یک بوسه ی خورشید تشنه ی یک قطره ی شبنم... _______________________________ فروغ فرخزاد / تشنه
-
تقدیم به نگاه دوست
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1392 23:25
-
خلوت...
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1392 20:31
از آرزوی دوست، یادم از خلوتی آمد که همیشه حضورش را دوست داشتم در تنهایی در کنار هم، از همین جاده تا آن پشت، یک دشت وسیع و تنهاست که جز آواز لطیف نسیم، و سکوت خدا صدایی نیست. شاید نتوان جهان را تغییر داد اما می توان از بدی هایش گریخت، برای ساعاتی خلوتی گزید... این خلوت را بسیار دوست دارم. و به یاد دوست بیشتر دوست...
-
سرخوش آمد یار و جامی برکنار طاق بود...
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1392 00:33
نشسته بودم پروژه ای تصحیح می کردم. دوستان موسسه به بنده نظر لطف دارند و کارهای از این دست نیز واگذار می کنند که گاه توی رودربایستی روی چشم قرار می دهم! چون قول پنجشنبه را داده بودم از ساعت 11، نیمه هوشیار، مشغول خوندن شدم و الان تموم شد چون شکل هم زیاد داشت. (هفته هم اگر هشت روز بود، بد نبود.) تلاش خوبی شده بود در...
-
یاد ملکوتی دوست...
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 20:06
وقت غروب، صدای اذان که می رسد بر گوش، عطر یاد دوست پر می کشد میان سکوتم. آرزو دارم گوشه ای دراز بکشم، چشم هایم را فروببندم و محو شوم در خویشتن تا بیشتر ببینمش، بیشتر احساسش کنم در پژواک صدای ملکوت... بارش ابر، بارش سکوت، بارش تلالو زرین آفتاب را تفاوت نیست، همه جا موج می زند، خاموش.
-
غروب بی دوست...
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 21:12
ریخنه سرخ غروب جابه جا برسر سنگ کوه خاموش است میخروشد رود مانده در دامن دشت خرمنی رنگ کبود سایه آمیخته باسایه سنگ باسنگ گرفته پیوند روز فرسوده به ره میگذرد جلوه گر آمده در چشمانش نقش اندوه پی یک لبخند جغدبرکنگره ها میخواند لاشخورها سنگین ازهوا تک تک ایند فرود لاشه ای مانده به دشت کنده منقار زجا چشمانش زیر پیشانی او...
-
تا انتها حضور
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 19:31
امشب درِ یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد باد چیزی خواهد گفت سیب خواهد افتاد روی اوصاف زمین خواهد غلتید تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت سقف یک وهم فرو خواهد ریخت چشم هوش محزون نباتی را خواهد دید پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید راز، سر خواهد رفت ریشه ی زهد زمان خواهد رسید سر راه ظلمات لبه ی صحبت آب برق خواهد زد...
-
رشته ی عشق
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 07:04
هرچه بگویند تقدیر و قسمت و سرنوشت، برای دلخوشی است اما باز فرقی نمی کنه، یک آدم اون وسط... ولی فقط عاشقانه بهت لبخند میزنه ...
-
خیال
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 22:54
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی...
-
تو را می خوانم
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 20:17
تو را می خوانم از سرزمین دور از آن سوی آفتاب مهربانی که به سخاوت دل ها که به پاکی گلهای همیشه بهار روح تازه در من بدمی تو را می خوانم از سرزمین یاس ها از آن سوی ابرهای همیشه پنهان تا با صداقت آسمان نیلگون و به نجابت لحظه های پاک مهربانی و عشق را در دلم رنگ دیگر بخشی تو را می خوانم تا ابدیت عشق، دوستی...
-
طلوع...
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 07:31
مهرت آیینه ایست که هر صبح فروغ زندگی را بر چشمانم می نشاند...
-
شعر دوست...
شنبه 31 فروردین 1392 21:32
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد. و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد. و...
-
بی آشیان
شنبه 31 فروردین 1392 19:05
-
خانه ای ساخته ام
جمعه 30 فروردین 1392 22:15
خانه ای ساخته ام در میان دل خود آجرش جنس محبت و درش رو به نسیم سقف ان گرچه از آب و گل است ساده است اما اجاقش شعله ای دارد اندازه عشق خانه ای ساخته ام روی وارستگی دریاها تکیه بر دامن کوه ، سر راه وزش باد بهار خانه ای ساخته ام روی احساس گیاه پای دیوار بلورین بهشت خانه ای ساخته ام ، روی شادابی ایمان و به رنگ گل سرخ ، زیر...
-
سیمین روز بهار
جمعه 30 فروردین 1392 07:51
-
روز نوشت...
پنجشنبه 29 فروردین 1392 22:00
امروز صبح زود بیدار شدم، طبق معمول کمی غلت به چپ و راست و بی خیال خواب شدن... یادم نیست دیشب چه خوابی دیدم، ولی آخرین خوابی که از چند شب پیش به یاد دارم، خواب دیدم که رفته بودیم اردو از طرف دانشگاه و تو هم بودی آرام، مهربان و دلنشین و من از دور نگاهت می کردم و لبخندت، نگاهت برام آرامش بخش بود... امروز عصر که برگشتم،...
-
بیست و نهمین روز بهار
پنجشنبه 29 فروردین 1392 16:59
گل به یک خنده ی ناز به سر شوق و نیاز گفت با لبخندی همه دنیا عشق است عشق ها بارانند که به دلهای پریشان زمان می بارند خنده ها عطر صمیمی دل ما هستند که به اندیشه ی یک رویش گل در باغند و ضمیریست درون دل ما که به هر خنده امیدی دارد از سیاهی نگریز که شب ظلمانی باز هم صبح سپیدی دارد...
-
میهمان دل
پنجشنبه 29 فروردین 1392 07:21
موج دریای نگاهت، گوهر درونت، قدم های دوستی، مونس ساحل دلم شده است...
-
وزن سکوت...
چهارشنبه 28 فروردین 1392 19:47
... آمدم بنویسم، هیچ نوشتنم نیامد و آنچه آمد را نخواستم بنویسم. همین جا، زیر این سایه ی غروب آلود، می سپارم به سکوت پنجره، روزن عشق...
-
سکوت نمناک دل...
سهشنبه 27 فروردین 1392 19:58