-
دشت احساس...
پنجشنبه 2 شهریور 1391 14:59
تو را دیدم در رویاها در روشنی دشت ها در زیر نگاه خدا شناور در نسیم خیال چشم بر دوردست ها بر پرواز پرندگان دوخته بودی ناگه در تلالو سکوت معصومانه ات طنین زمزمه قلبت آرامش نازک دشت را شکست پرنده احساست پر زنان آمد و آمد... بر دیوار نمناک دلم نشست چشم دوخت به تنهایی پرهیاهویش در سکوت مطلق قلبم آوایی از محبت سر داد...
-
خدا و تو و من...
چهارشنبه 1 شهریور 1391 20:51
همدم خیال تو را می بینم نشسته زیر نور مهتاب به زندگی می اندیشم به تو و به خوبی هایت به تو و غم هایت به تو و آرزوهایت به تو و حجب و حیایت به مهجوری روح طوفان زده ات به معصومیت تو به قلب ناچیز خودم و عشق و علاقه ای که از مرزهای این قلب کوچک فراتر رفته و روح را اسیر خود کرده افسوس که کسی را یارای باور عمق آن نیست جز خدا...
-
چشم هایم...
چهارشنبه 1 شهریور 1391 20:11
برای چشم هایم" نماز باران" بخوان.. بارانی است اما نمیبارد...
-
...می خواهد
چهارشنبه 1 شهریور 1391 06:37
دلم پرواز می خواهد دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد دلم آواز می خواهد دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد دلم بی رنگ و بی روح است دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد ...
-
نقش قدیم تو...
چهارشنبه 1 شهریور 1391 02:59
شبیه این بود نقش قدیم دیوار تو تو بودی و خیالی از تو...
-
در میان دستان احساست...
چهارشنبه 1 شهریور 1391 02:39
با هر نفسی در سینه احساس جنبشی ست تپشی در قلبم از خیال مهر تو از آرزوی خوبی های تو شاید هم خواب می بیند تو را قلب من، بی تابانه آرامشش را می جوید از دریچه نوری از محبت دوستی از یک قلب پاک... پاسخش پیش توست ...
-
آبشار عشق...
سهشنبه 31 مرداد 1391 18:28
و آبشار رنگین کمان مرا شست در هزاران شهاب رسیدی رسیدم از آسیب سرخ به سیب سرخ ...
-
خاطر لطیف دوست...
سهشنبه 31 مرداد 1391 01:44
امشب هم احساس تنهایی می کنم تنهایی که فقط با تو پر میشه احساس نیاز به وجود تو تویی که برای من یک فرشته ای تویی که سراسر پاکی و نجابتی تویی که صداقتت کمیاب ترین کیمیای هستی هست تویی که قلب کوچک و ناچیز من را یکسره بردی با خودت تو هم بی شک تنها تری غمگین تری کاش بودم که تو را دلداری دهم تویی که نیستی و من از حالت خبر...
-
سهم من...
دوشنبه 30 مرداد 1391 16:08
چه فرقی می کند آسمان چه رنگ باشد خورشید باشد یا مهتاب ابرها ببارند یا بگذرند در سقوط خسته باران یاد کدامین دریا نهفته باشد سهم آب ها شرشر ناودان باشد یا خروش آبشاران وقتی خاطره پاکی آسمان همراه اوست سهم من اما... آسمان دل ابری است از این همه ... از ... از ... ...
-
همه تقدیم تو باد...
دوشنبه 30 مرداد 1391 06:50
رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست گوش کن این صدای دل یک بلبل مست در تمنای گلی است که به او می گوید تا ابد لحظه به لحظه دل من با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
-
احوال یار غایب
یکشنبه 29 مرداد 1391 23:49
سلامی چو بوی خوش آشنایی حالت خوب است؟ دعا می کنم در سلامت کامل باشی امور و کارهایت به خوبی پیشرفت داشته باشد و راضی کننده باشد، اگر تا کنون نبوده هم در آینده بیشتر باشد... از ندیدنت، از نشنیدنت، از نپرسیدن حالت زمان زیادی گذشته، حداقل بر من این گونه گذشته اگرچه در خواب تو را می بینم، می شنوم، احساس می کنم ولی این کجا...
-
خیال...
یکشنبه 29 مرداد 1391 22:12
ستاره خیال من تورادر کدامین شب بجویم وقتی که هرشب هیات تورا به وسعت گریه درمی یابم ای کاش در آسمان مه آلود ذهنم به تمامیت تودست می یافتم آنگاه خورشید خیال من می شدی در روزهای سرد تنهای ...
-
انتظار...
یکشنبه 29 مرداد 1391 06:46
چگونه بگویم که دلتنگ تو هستم تویی که مونس شبهای دل بیقرارم بودی چگونه بگویم که باغ دلم به غم نشسته و از دوری تو دلتنگ شده چگونه بگویم که وجود تو، گرمای صدای دلنشین تو به من دلتنگ آشفته زندگی می بخشد. چگونه بگویم که این دل بی طا ق ت بهانه ی با تو بودن را می گیرد چگونه بگویم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد ای تنها...
-
رویا...
یکشنبه 29 مرداد 1391 01:59
و من در این لحظه عید، غمم اندازه دنیا، بغضم سنگین ترین درد عالم است؛ خواب از چشمانم رفته و خواب و بی خوابی ام خیال دوست شده... امشب هم از بس که خواب تو را دیدم و آشفته از خواب پریدم... شب و خواب و رویاهایش را به ستاره ها سپردم، نشسته ام لب ایوان ... آه، افسوس که خلوتی ندارم برای اشک ریختن... احمقانه تر از آن نالیدن من...
-
سلام قلب من به یار آشنا...
یکشنبه 29 مرداد 1391 01:48
لحظه هایم از تلالو خاطره احساس پاک تو زندگی می گیرد حال تو خوب است؟ برایت آرزوی سلامتی دارم گرچه بی ماه روی تو رمضان همچنان باقیست... عیدت را سرشار از شادی آرزو می کنم. خالصانه ترین دعای قلبم را چون همیشه تقدیم تو می کنم ...
-
شبی...
یکشنبه 29 مرداد 1391 01:00
دلــم گـــرفته بود شبی تاریک و ســـرد از پشــت دیــوار ســـکوت تـــرانه ای جوانــه زد و نـــام تو برتـــارک واژه ها رُخ نـــمود شعر تمام شد و دل از اینهمه عشق جوشید چشم طاقت نبرد تا سحر یک ریز بارید ... بارید ...
-
اگه دستات مال من بود...
یکشنبه 29 مرداد 1391 00:58
لحظه ها رو با تو بودن، در نگاه تو شکفتن، حس عشق رو در تو دیدن، مثل رویای تو خوابه با تو رفتن با تو موندن، مثل قصه تو رو خوندن، تا همیشه تو رو خواستن، مثل تشنگیه آبه اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات مال من بود جون به دستات می سپردم اگه اسممو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم اگه با من تو می موندی همه...
-
زندگی...
شنبه 28 مرداد 1391 18:03
می گویند زندگی می رسد به: مرگ آرزو و آرزوی مرگ ...
-
آسمان ابری
شنبه 28 مرداد 1391 06:39
نشستم توی بالکون و منتظر که طلوع خورشید را از درون دریا نظاره کنم که ... آسمان ابریست و تازه سرخی ای از آفتاب در افق پدیدار گشته ، نسیم آرامی می وزه و هوا از همین صبح دم کرده! دیروز هم رفتیم شنا، اصلا حال شنا نداشتم، به پشت شنا کردم بی خیال، عینکم مه گرفته بود و نفهمیدم کدوم طرف رفتم فقط وقتی ایستادم زیر پام خالی بود!...
-
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد...
شنبه 28 مرداد 1391 06:18
-
این روزها...
شنبه 28 مرداد 1391 06:11
این روزها دوست نیز مانند من، همنشین دلتنگی هاست. هر دو تنها و جدا افتاده، غم در خوی من اثر کرده و گاه بی تابی می کنم سخنی به گزاف می گویم، در ستایش خویش و در نکوهش دیگران ... نمی خواهم خاطر لطیفش را بیازارم ولیکن هجوم کلمات و افکار گاه راه را سد می کند و عقل را در بند می کند با خودم فکر می کردم، فضای فرمالیته! و گل و...
-
بهترین شعر...
شنبه 28 مرداد 1391 00:22
بهترین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهاییت ازدیدن آن جا بخورد وبفهمد که دل من باتوست در همین یک قدمی....
-
رنگ محبت...
جمعه 27 مرداد 1391 18:20
روی هر شاخه گلی روی هر گلبرگی رنگ زیبای محبت پیداست ...
-
غروب ساحل دریا...
جمعه 27 مرداد 1391 16:21
در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا دلم تنها وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست...
-
در غم ما روزها بیگاه شد...
جمعه 27 مرداد 1391 08:29
دلتنگی هایت را نگرانم اندوهت را ناآرامی ات را اشک هایت را و روزهای که در غم بیگاه می شود از خدا برای هردومان طلب شادی دارم
-
کاش می شد...
جمعه 27 مرداد 1391 07:50
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه، قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش می شد با نسیم، شامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش می شد در...
-
خلسه نیمه شبان
جمعه 27 مرداد 1391 02:36
آسمونم هم بی ستاره شده از این همه نورهای مصنوعی و فریبنده چشم هام سنگینه اما دلم بیداری می خواد باران می خواد و تمامش بر گردن چشمان ...
-
دریای غم ساحل ندارد
جمعه 27 مرداد 1391 00:54
هیچ اگر سایه پذیرد، من همان سایه هیچم...
-
داغ...
پنجشنبه 26 مرداد 1391 20:35
می دانید داغ چیست؟ داغ همون چیزیه که رو بدن اسب میزنن... روی بازوی برده ها می زنن... که بگن صاحب داره داغ عشق هم...
-
شبنم عشق...
پنجشنبه 26 مرداد 1391 03:34
نمی دونم نامش را چه باید نهاد وقتی دراز بکشی یک گوشه برای خودت چشم هات را ببندی خیالت آزاد بشه و قلبت آروم آروم اما با ضربانی عمیق برای خاطر مهربانی بتپه که ... اون وقت احساس می کنی خدا اومده خیلی نزدیک نشسته و نگاهت می کنه و یک لحظه گرمای دست نوازشش را حس می کنی روی قلبت روی پلک هات ترنم شبنم عشق ...