-
بی واژه
جمعه 24 خرداد 1392 00:36
منو دریا منو بارون منو آسمون صدا کن اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا کن منو تنها منو عاشق منو خوب من صدا کن منو از همین ترانه واسه ما شدن صدا کن منو بی واژه صدا کن هم صدا تر از همیشه به همون اسم عزیزی که برات کهنه نمیشه واسه زندگی صدام کن واسه هر چی عاشقانس واسه حرفای قشنگی که نگفته شاعرانس ... منو آیینه صدا کن که...
-
سال ها
چهارشنبه 22 خرداد 1392 21:21
او را دوست داشتم، از فرط عشق از درس هایم غفلت می کردم، فکر می کنم چون حین دست و پا زدن میان دیگر تردیدها و دودلی ها در امتحاناتم موفق نمی شدم، او مرا رها کرد؛ حتما فکر می کرده با آدمی مثل من آینده بسیار نامطمئنی خواهد داشت... فهمیدم آن روز مثل ابر بهار اشک می ریخت چون می دانست آخرین بار است که چهره مرا می بیند، داشت...
-
مه نو
سهشنبه 21 خرداد 1392 21:29
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتیدی و خوشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو تکیه بر اختر شب دزد مکن که این عیار تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو گوشوار زر و لعل ارچه گران دارد گوش دور خوبی، گذران است،...
-
یاد باران
سهشنبه 21 خرداد 1392 16:53
یادت هست نقش آن خاطره ها در باران فصل بی تا بی را ...
-
در قاب
سهشنبه 21 خرداد 1392 06:52
-
از دم صبح ازل...
دوشنبه 20 خرداد 1392 01:54
هیچ مشغله ای را مجال آن نیست که دل از یاد دوست بگسلاند و از محبتش در قلب عاشق بکاهد. حتی وقتی بیداری نباشد، خوابش هست، رویایش، حتی همان دعایی که فرشتگان در آسمان و بنده ای در زمین دارد، کم از دست وصال عشق نیست. خسته شدم دیگر از برگه... امشب (مثل تمام شب ها) مست یاد دوست ام. امشب فالی گرفتم : تعبیرش که صحیح نیست! اما...
-
پنجره
یکشنبه 19 خرداد 1392 17:37
برای دلی که به آیه ی نگاه تو ایمان دارد. برای قلبی که از معجزه ی مهرت سرشار شده، کورسوی پرجوش روز با سکوت روشن شب فاصله ای ندارد. هست و نیست در هم گره می خورد و شوق و غم میهمان یک سفره می شوند. آرزو نقش رویا و خیال بر لوح خاطر می نشاند و دل محو در یادت می شود. صدایت می آید، بعضی شب ها از میان قاب پنجره ای روشن به...
-
دشت انتظار ...
شنبه 18 خرداد 1392 07:21
-
عیدی برای دوست...
جمعه 17 خرداد 1392 13:00
در این روز که برگزیده شدن و بعثتش خوانند... تقدیم به تو باد که رسول عشق و محبتی برای جستجوی من. اگر بعثتی باشد، در راه دوستی است که تا ابدیت جاریست. و عشق یگانه پیام آسمانی است که بر قلب جهانیان به یک تعبیر و ادراک می نشیند، بی واسطه. عشق تکامل دوستی است حاصل ایمان به آیات مهر تو و معجزه یکرنگ نگاهت، کلامت، اندیشه...
-
لحظه ی دوست
جمعه 17 خرداد 1392 07:16
راه افتادم جام خواب آلود را از سر بیداری خویش سر کشیدم گویی راه افتادم در پی روشنی دل آری آب نوشیدم آب از سر فواره احساس خدا نوشیدم عطش خاطره را لحظه روشن دیدار تو سیراب نمود و چه این لحظه پر از خاطره بود هر چه بیداری من زیبا بود روی تو زیبا تر آتش شوق نگاهم سوزان من وجودم سرمست می آگاهی تو در دستم خواب را تجربه کردم...
-
قصه ی دوست
پنجشنبه 16 خرداد 1392 06:10
صبح زیبایی است، خنک و خلوت و دل انگیز. از خواص همجواری با حیاط و خواب سبک این هست که همیشه صبح زودتر از ساعت، با صدای آواز پرندگان بیدار بشی. البته اگر کمی به آوازشون تنوع می دادند، شاید جلوه زیباتری داشت... سیستم بلاگ اسکای بالاخره به روز شد و بعد از دو روز، تونستم بنویسم. دستشون درد نکنه سر قولشون موندن و 48 ساعته...
-
تقدیم به دوست
دوشنبه 13 خرداد 1392 22:09
رز رونده، از بالای درخت عکس برداشتم. صورتی و زیباست به رنگ عشق. گل ها همه از حضور تو در دلم حکایت می کنند. گلی نیست که ببینم و یادت نکنم...
-
حضور
دوشنبه 13 خرداد 1392 18:06
حضورت شده مثل همین پرنده ها؛ در فضایی وسیع و تنها، خستگی روزگاران فرو می ریزد و پرواز توست در آسمان این دل بی تاب که معنای زندگی را در این کنج غبارآلود و غم زده تجلی می بخشد. کس نمی داند در پس این نگاه خاموش چه التهابی نهفته است، چه پریشانی ها، چه آشوبی ست. که می داند سوختن از دوری دوست چگونه بی صدا پیکر روح و احساس...
-
در دل و جان ...
یکشنبه 12 خرداد 1392 23:58
دل مجنون
-
آبی عشق
یکشنبه 12 خرداد 1392 21:50
می خواستم آهنگی بذارم که سخن از آسمان آبی عشق می گفت. پشیمان شدم از گذاشتنش، احتمالا خودت شنیده ای قبلا. عکسش را گذاشتم و احساسی که ...
-
افسانه ی عشق
شنبه 11 خرداد 1392 23:13
حقیقت است دوست داشتن تو، زیستن از یادت، زنده بودن از خاطرت، هرچه مفردها جمع شوند، نام ها به استعاره بگرایند، دهان ها دوخته گردند... باز همان فرشته هستی که در جویبار لجظه هایم جاریست...
-
جان دقایقم بگو...
شنبه 11 خرداد 1392 17:51
این شفق است یا فلق، مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیدهام، جان دقایقم بگو آینه در جواب من باز سکوت میکند باز مرا چه میشود، ای تو حقایقم بگو جان همه شوق گشتهام طعنه ناشنیده را در همه حال خوب من، با تو موافقم، بگو ... با صدای ناصر عبداللهی..
-
من و تو ...
جمعه 10 خرداد 1392 17:12
مانده ام در عطش لبخندت دم این لحظه ی بیتاب از غم سر تابیدن نور از دل آن خاطره ها من و تنهایی و تو تو و ویرانی من ...
-
تنها همدم
جمعه 10 خرداد 1392 06:18
آرزو دارم بیایی تا هر بامداد، آفتاب را با یک خوشه محبت هدیه ی دستانت کنم. هزار نغمه ی شوق در بغض محزون روزهایم خاموشی گشته و همچنان یاد و حضور تو تنها همدم این دل بی سامان است.
-
بنویسم...
پنجشنبه 9 خرداد 1392 23:59
می خواستم برایت بنویسم. نه از دلتنگی هایم و ... از دوری ات؛ شاید هم می خواستم از همین ها بنویسم. ولیکن خود قصه ناگفته می خوانی از احوال این روزهایم... می خواستم برایت از خواب پریشب بنویسم. از رویای شیرین حضورت در لحظه های پرکابوسم... ولیکن اینقدر گذشت و ننوشتم که باز فراموش کردم، کجا بود و چگونه بود و چه شد که آمدی...
-
همسفر غبار
پنجشنبه 9 خرداد 1392 19:27
آمدم از ره، به رویم در چو کس نگشود رفتم گرم پیکر آمدم، افسرده تار و پود رفتم جای آسودن چو نبود رهروان، رنج سفر به آمدم از راه، نشسته رو، غبارآلود رفتم ساحل هستی نبرد از یاد من موج عدم را گر ز دریا آمدم، دریا طلب چون رود رفتم بر سبک خیزان سینه زندان هستی تنگ آمد روزنی گر یافتم، بیرون از آن چون دود رفتم درخور ماندن...
-
نمای نزدیک
پنجشنبه 9 خرداد 1392 19:09
-
اندیشه
چهارشنبه 8 خرداد 1392 18:19
من به پرپر شدن خاطره می اندیشم و به لالایی آن مادر دلخسته که غمگین میخواند و به فردا هم گاهی دزدکی می نگرم نرم و آهسته در خیالم با تو میروم تا رویا و به هر خشت گلی که نگاهم را به بغل میگیرد خنده ای از سر شوق ارمغان خواهم داد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 خرداد 1392 22:07
-
تقدیم به نگاه دوست
سهشنبه 7 خرداد 1392 06:44
-
آسمان
دوشنبه 6 خرداد 1392 20:10
آسمان من... دلتنگی به وسعت یک غروب، بغضی به تنگی نفس ابری خموده بر سینه ی کوه. چشمی که هر غروب تا سحرگاه، آمدن تو را، طلوع نگاهت را در افق نظاره می کند. دلی که حضورت را در سرسرای نازک تنهاییش لمس می کند اما باز بی تاب...
-
مژده ی صبح
دوشنبه 6 خرداد 1392 04:34
صدای اذان صبح که آمد، تازه فهمیدم که چقدر زود گذشت شب و حواسم نبودم به گذشتنش. راستی شب بر تو چگونه گذشته است؟ خوابت شیرین بود؟ رویاهایت به درخشش و لطافت مهتاب باد...
-
آیه ی هستی
یکشنبه 5 خرداد 1392 22:08
همه هستی من آیه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که...
-
چه اندازه ...
شنبه 4 خرداد 1392 22:56
-
بی تو در انتظار
جمعه 3 خرداد 1392 23:24
چه بیهوده زیست می کنم. روزها شب میشه و شب ها جاشون را به روز میدن و ... جای تو خالیست مخصوصا این روزها که نزدیک است به آخرین روز دیدن تو در یک سال پیش و یک ساله شدن وبلاگ. ولی دیدن و ندیدن فرقی نداره. همین نزدیک نزدیک، زیر سایه بان چشم بی سویم. در کلبه کوچک دلم خانه داری. کسی نمی تونه جای تو را بگیره. نگاه کن ...