خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

خداوند با لبخند پاسخ داد...

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد، اما می توان محبوب دیگران شد.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

یاد بگیرند که ثزوتمند کسی نیست که دارائی بیشتری دارد، بلکه کسی است که آرزوی کمتری دارد.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توان زخمی عمیق بر دل کسانی که دوستشان دارند بگذارند و سالها وقت لازم است تا آن زخم التیام یابد.

با بخشیدن ، بخشش را یاد بگیرند.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند، اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند .

یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع ثابت نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند ، بلکه خودشان هم باید خودشان را ببخشند.

و یاد بگیرند که من اینجا هستم، در نزدیکیشان، همیشه.

 

 گفتگو با خدا / ریتا استریکلند

پشت دریاها شهریست...

که در آن پنجره ها رو یه تجلی باز است

پیوند قلب ها...

بعضی وقت ها احساس می کنم نوشته هایم رنگ ملال انگیز تکرار می گیرد. و گاهی فکر می کنم شبیه هذیان های ذهنی تب کرده می شود!

وقتی به تو می اندیشم، در سینه ام احساس عمیق و لذت بخش تپشی لرزان از قلبم را حس می کنم که با هیچ جمله ای قابل توصیف نیست.

دوست دارم تپش های قلبم را با آنکه همه عاشقانه های جهانم برای اوست قسمت کنم و برایش نغمه دوستت دارم سر دهم و شرمگینم که چرا بیش تر اوقات با اندوه آمیخته می شود و گاه رنگ تکرار می گیرد.

بیشتر تلاش خواهم نمود تا سخن تازه بگویم.

هر لحظه در دلم. در هر نماز و دعا از خدا شادی و آرامش و استحقاق قلب پاکش را طلب می کنم.

و ایمان دارم که عشق پیوندیست الهی در میان دل ها...

rose

خواب خدا

ای دوست

هیچ آیا

دیده ای خواب خدا را؟

من در بیداری دیدم

از نگاه مهربانت

در آیینه عشق

...

خاطره انگیز

اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست

اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.

 □

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

 من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.

 □

درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست.

 

در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.

 □

دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید

 

زیرا که من
ریشه‌های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

_________

شعری خاطره انگیز و محزون

صدایی معصوم و دلنشین

موسیقی آرام...

زندگی شاید همین باشد

عطر خاطره ها

آرزوی دیدار

مقصد زندگی

مثل آبهای خسته

که از تنگنای جویبار
تن به آرامش بی وزنی آبشار می دهند،
من از سفر جانفرسای زندگی

به تو رسیدم

نسیم زندگی را

در کلامت

و حلول فرشتگان را

در نگاه آسمانی ات

دیدم

پس

قلبم را یکسره به تو بخشیدم

و رفتم تا دوردست های خیالی لطیف

در هوای عشقت بیتوته کردم

...

جاودانه


تمام مرا با خود برده ای
نمی دانم
کجایم
کدام سو
به دنبال چه می گردم
دلتنگی های من
شکل غریبی دارد
مثل یک خلا در سرتاسر دلم
در لایه لایه فکرم
تپشی عمیق در قلبم
وقتی نامت را به یاد می آورم
وقتی لبخندت  به خاطرم می آید
وقتی صدایت برایم مجسم می گردد
وقتی به تو فکر می کنم
در تمام لحظه هایم
شاید از این بازی عشق و دوری و دلتنگی
خسته باشی
یقینا برایت خوشایند نیست...
اما من با همین دلتنگی
گاهی به یادت لبخند می زنم
از ته دلت صدایت می زنم
و باز در دلم زنده می شوی
باز حیاتی به قلبم می دهی
و باز خاطرم را نوازش می کنی
و باز تو جاودانه هستی
...
پی نوشت: امروز می خواستم چند کلمه احوال پرسی و صحبت کنم، اما جوابی نگرفتم... حق داری، باید سکوت کنم.

نیمکت...


یک نیمکت

یک آسمان احساس

یک دنیا خاطره

یک آرزو

...

دو تا دلواپس این چشمای تر...

دو دریچه، دو نگاه، دو پنجره

دو رفیق، دو همنشین، دو حنجره

دو مسافر تو مسیر زندگی

دو عزیز، دو همدم همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم

قصه عاشقی رو بلد شدیم

...


سیاوش قمیشی، بی تو

طلوع...

و آنگاه

فرشته ای مهربان از گوشه ای در قلب من طلوع کرد

و من هیچ ندانستم آمدنش از کدامین سو بود

تنها، او را می دیدم که روزها و شب ها

خاطر مهربانش، همدم یادم است

و قلب پاکش دلسپرده عشق

و روح من اسیر عشق او

...