نامه:
تو را در زمین دیدم
...
جدا افتاده
فرشته ای تنها
به رنگ خلوت خود
با پرهایی از جنس عشق
با نگاهی به رنگ ملکوت
با دلی به پاکی شبنم سحرگاهی
و قلبی سرشار از شور محبت
قلبت لحظه لحظه از عشق سخن گفت، با عطر محبت دستانت رفتم به ملکوت زیبای عشق...
و این گونه حیات من آغازی دیگر یافت
بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود
مهر تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود
دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو، بی تو به سر نمی شود
جان ز تو جوش می کند، دل ز تو نوش می کند
عقل خروش می کند، بی تو به سر نمی شود
خمر من و خمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من، بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی، مکنت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی
باغ ارم* سقر** شدی، بی تو به سر نمی شود
گر تو سری، قدم شوم، ور تو کفی، علم شوم
ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای، بی تو بسر نمی شود
گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من، بی تو بسر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
هرچه بگویم ای صنم، نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود، بی تو به سر نمی شود
___________________________
*ارم: بوستان، باغ عاد یا نام شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. آورده اند که بعد شش روز یک خشت بالای آن میرفتی و تا آنجا که صفت بهشت است همه در آن موجود کرده چون خواست که درون درآید جانش قبض کردند و (رخصت ) رفتن نیافت...
**سقر: دوزخ
شعر مولانا / دیوان شمس (با تلخیص)
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم به باور تو
تو بودی و من به گریه نشستم
برابر تو به خاطر تو به گریه نشستم
بگو چه کنم
با تو، شوری در جان
بی تو، جانی ویران
...
_______________
تو ای جـــــــان ودل من ،هستی من
تو ای در شــــــام غمها ، مستی من
تو ای بنشسـته با خون در وجـــــودم
تو ای امیــــد و عشق و تــار و پـــودم
شرابی ، شعر نابی ، هـر چه هستی
مـــراازهـرچه غــیـرازخود گســستـی
نمی دانم که بی تـــــو کیستم مــــن
اگر روزی نباشـــــــی نیستم مـــــــن
...
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
...
_____________________
آهنگ نوشت: تا تو برگردی، با صدای پرویز طاهری