خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

یک فرشته، یک دوست

آمدم نزدیک دوست

لبخند مهربانی بر لبش

نگاهش ترنم پاکی

چشمان زلالش

آسمان را تکرار می کرد

صدایش، زمزمه پاک حیات

فرشته ای...

کلماتش،

همه مهر

همه پاکی

قدم هایش نفس در سینه خاک حبس می کرد

یک روز پاییزی ...

آسمان، رنگ خدا

همه جا عطر محبت جاری

...

چشمه زلال دلت

اندهی خم شد فراز شط نور

چشم من در آب می بیند مرا

سایه ترسی به ره لغزید و رفت

جویباری خواب می بیند مرا

...




It all started with a rose

By the moon, as I sit to seek your glory

The white roses I see, creates a new story

Seasons are many, their reasons few

What remains is that I will always love you

...

مهربانم...

نمی دانم چگونه احساس راستین قلبم را برایت از پس سطور بفرستم

نمی دانم چگونه مهر و محبت را از خطوط بی جان ارتباط بر دلت برسانم

اکنون که از صبح از تو خبری ندارم

برایت دلتنگ و نگرانم، چون همیشه

دعا می کنم حالت خوب باشد

سلامت باشی

انتظار هیچ پاسخ و شعر و جمله ای ندارم

مهربانم

دوستت دارم

rose

تنها تو...

روحم مهربانی تو را می خواهد

نام زیبایت بر صفحه دل نقش بسته

قلبم تنها نبض احساس تو را می جوید

آرزویم تنها تو...

بیا و همیشه باش

قلب من...

قلب من امن ترین لانه احساس تو شد

هیچ بیگانه کسی پای بدان نگذارد

عهد بستی باشی شمع شب افروز دلم

من پروانه صفت گرد تو چرخان باشد

عطر گیسوی تو در کلبه دل پیچیده

تا ابد خاطر تو جای به کس نسپارد

...

نامه ای مصرع اول را داشت... چه زیبا بود

که روشنی آب را صدا می زد...

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گل های باغ می آورد

و دست های سپیدش را به آب می بخشید

دلم برای کسی تنگ است

که چشم های قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودکی معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را نثار من می کرد

دلم برای کسی تنگ است

...

rose

عشق را...

امروز

اشک، همدم چشمانم

اندوه، چون همیشه، میهمان دلم

بغض، گریبان گیر نفس هایم

امروز

در حسرت یک کلمه...