خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

شبی در سکوت

امشب از لابلای سکوتی دیرین می نویسم. بعد چند روزی که نیت نوشتن داشتم.

راستی چند روز پیش تولدم بود. برایم تولد گرفته بودند. شب بود رسیدم. چراغ ها را خاموش کرده بودند و سورپریزی بود در تاریکی... خوشحال شدم. کیک را که خواستم ببرم. گفتند آرزو کن و من سلامتی و شادی دوست را اول از همه آرزو کردم. و چه پنهان است یاد زیبای دوست در دلم. نمی دانم چرا لحظه لحظه ها این اندازه زنده اش می کنند و هرسال من هدیه ی زیبای دوست برای تولدم را دریاد دارم. افسوس که عرضه نداشتم برای تولدش جبران کنم، افسوس.

در این تاریکی شب و تنهایی، لحظه هاییست، از همان لحظه های سال قبل که دعا کردم برای پایان زندگی و دقیقا به همان گونه شد. نمی ندانم چرا نتیجه نهایی شد این که من هنوز زنده ام و دعای که بود که از دعای دل خسته ی من بیشتر بر درگاه خداوندی مقبول افتاد و ماندم... چه بازی عجیبیست زندگی. و فقط یک نفر جز خدا راز دعای دلم را (شاید) دریافته و آگاه باشد، دوست.

شاید امشب هم جای دارد دعا کنم و توبه کنم باز...

چند وقت پیش با دکتر صحبت کردم گفت به نظر من شانست در ابتدا صفر بود. تا به حال به خودم نگفته بود، با تعجب خنده کوچکی زدم از همان هایی که سر جلسه دفاع زدم کمی مختصرتر. نمی دانم چرا، شاید همین که اکنون اینگونه ام می گویند نبایست می بودی. بودنت عجیب گونه است، طنز تلخیست...  بعد گفت ولی نتیجه عالی بود. شاید این هم از "همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود..."

می دانی دوست، زندگی دور از تو زندانیست. اگرچه حیاط و باغ و دلخوشی هایی دارد اما، دل ...

می دانی دعای دیگری هم کرده بودم. بارها؛ خدایا، اگر بهشت، باغ و حوریست و جهنم، آتش . مرا به بهشت کاری نیست. و من اکنون در هزار جهنمم. گفتم خدای مهربانم نه جهنمت را دوست دارم نه بر بهشتت دل بسته ام. دلم هوای خودت را دارد. شاید آنجا آرامشی ابدی باشد برای دل بی سامان؛ بی گمان چون آفریده ای خود کلید آرامشش را داری. نمی دانم این قسمتش چرا برآورده نگردید یا ماند برای روزگاری دیگر یا شاید اگر رفته بودم  برآورده می گشت.

راستی امشب مقاله ای سیاسی خواندم از ماجرای ابوذر غفاری و تبعیدش به ربزه و بازی حاکم زمانه با واژه فتنه. یادم به شب های رمضان سالی افتاد که سریال امام علی را میدیدم و از این واقعه دلم سوخت. و سال ها چه زود گذشتند...



نظرات 1 + ارسال نظر
دوخیییی پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 07:58 ب.ظ http://eshgh20.coxslot.com/

وب متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم باعث افتخاره شما هم به من سر بزنید خیلی ممنون
5618

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.