-
من به سروقت خدا می رفتم...
دوشنبه 8 خرداد 1391 21:51
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید،عکس تنهایی خود را در آب آب در حوض نبود ماهیان میگفتند: «هیچ تقصیر درختان نیست. ظهر دمکردهی تابستان بود پسر روشن آب،لب پاشویه نشست و عقاب خورشید،آمد او را به هوا برد که برد به درک راه نبردیم به اکسیژن آب برق از پولک ما رفت که رفت ولی آن نور درشت، عکس آن میخک قرمز در آب که اگر باد...
-
گفتگو...
یکشنبه 7 خرداد 1391 19:04
سلام / یعنی دلم برایت تنگ شده بود سلام / یعنی من هم همین طور امروز هوا سرد شده / یعنی دیروز نبودی شاید بارون بیاد / یعنی امروز هستم، نگاهم کن شعری رو که خواستی پیدا کردم / یعنی دیروز همه ش به فکر تو بودم می خوام بذارمش تو قاب که هر روز بخونمش / که هر روز به یاد تو باشم وسط های شعر گریه م گرفت / بس که به تو فکر کردم...
-
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت...
یکشنبه 7 خرداد 1391 17:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA وقتی خواب طلایی عشق را دیدند فرسنگ ها فاصله بود بین دل هاشون اما نه ----- روز و شب در اندیشه گاه در خواب همدیگه روز دیدار که می رسید در دلشون غوغا بود خاطره همون چند ساعت شیرین تر از یک عمر رویا بود این یکی وقتی آمد در دستش یک گل در دلش یک آرزو اون یکی وقتی آمد در دستش، کاسه...
-
یکی بود یکی نبود...
جمعه 5 خرداد 1391 22:39
یکی بود یکی نبود عاشق... یکی عاشق بود یکی عاشق نبود کار خدا بود اون یکی هم عاشق شد اگرچه از خدا انتظارات بالایی داشتند دلشان بی ریا و پاک بود هر یک به رنگ خلوت خود بود و یک رنگ آن یکی که بود؛ از خیلی پیشتر از این بود ... پس به دنبال دومی رفت و عشق را پیوند زد عشق ریشه گرفت به پاکی باران بهار دلدادگی شکفت به معصومیت...