خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

چندان که بود یکی به صد باد

سلام بر یکتا دلدار دور و نزدیکم

دور از چشم، در قلبم آرمیده

ببخش اگر حرف هایم رنگ ملال و تکرار گرفته، اما تو برای داغ چشمانم، برای التهاب بی قرار دلم هر روز عاشقانه تر تازه می شوی. هر روز می درخشی و پر نور تر می شوی...

هر روز که کوه های عظمت خورشید را در خود فرو می برند و آسمان در خون می نشیند گنجشکان بی قرار در هیاهو و ازدحام از رنج برآمدن خورشید... من تو را و غم هایت، روزی که سرآمد، روزی که خواهد آمد. نگاه معصومی که میزبان شبنم عشق است، صدای محزونی که به بغض لبخند می زند، دلی که دریای مهر است؛ قلبی که لبالب از شوق است، آکنده از صفا و محبت را می بینم.

تو را با تمام وجود احساس می کنم؛ در دلم آرزوی یک لحظه دیدارت، دمی شنیدن از کلام پر مهرت، یک سفره عشق، یک کاسه داغ محبت، یک سبد عاطفه بر لب طاقچه دل، یک دم خنده بی ریا، لحظه ها را بی صبرانه می شمرم. من برایت آرزوی خوشحالی دارم. می ترسم از آن که سخنی گویم و دل نازکت بکشند، نیست بادم اگر چشمان نجبیت را قطره اشک، ترگون کند. یادم آمد گفتم

که تو را نازکی طبع لطیف / اینقدر هست که آهسته دعا نتوان کرد...

اکنون در این حصار سکوت ...

در خیالم، در دل بی قرارم، در رویای قلبم با تو نجوا می کنم. برایت آرزوی سلامتی دارم. ای همسفر آشنای دلم، و ای مونس دیرین قلبم، کاش از گناه بزرگم که دوست داشتن تو، عاشق بودن به خوبی های تو، رویای صادق پرداختن از صفای دلت... به دیده لطف بگذری، هر شب برای دل هامان دعا می کنم.

برای تو که محبت را، پاکی، صفا و عشق را به دلم هدیه کردی...

عاشقانه دعا می کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.