خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

دلم تو را می خواهد

هر چه بگویی تمام...

هرچه بگویم باشد...

باز دلم تو را التماس می کند. باز هم از لحظه ای که چشمانم را می گشایم بغض گلویم را می فشارد تا شب. باز چشمانم گاه و بی گاه می بارد. باز قلبم بی تاب است...

افسوس که سهم من و تو از عشق سوختن شده.

عشق هم چون داغی است که بر بدن بردگان می نهند، همیشه هست حتی اگر پادشاه هفت اقلیم شوند. تلاش بر محوش تازه اثر و دردش را افزون می کند.

عشق واقعی هم وقتی بر قلب می نشیند. تا ابد هست حتی اگر به فریب و فراموشی اش بپوشانی و هیچ به زبان نیاوری باز هم تازه تازه می شود با هر احساسی.

برای همین است که تا ابد می ماند

و برای همین است که هیچ کس جای تو را نمی گیرد همان گونه که پیشتر نگرفت...

و دیگر عشق های زمینی جز تو برایم بی معنی است.

دلم تنها تو را عاشقانه دوست دارد اگر حتی سال های سال از تو دور باشم...

می دانی آرزوهای دلم را و چگونه در میان کلمات صدها نامه از دل، بی پرده فریاد پرستش عشق تو را سردادم و چگونه در شب های دوری تو و غم هایت خون دل گریستم...

همه خوبی های هستی را برایت می خواهم

ای بهترین

دلم هیچ وقت باور نمی کند که رفتی و می روی، شاید مجنون شده ام...

برایت زیباترین آرزوها را دارم

باران که می بارد، پشت پنجره دلت نگاهم کن ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.