همه تن چشم شدم دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم …
ای کاش خاطرات را مرور نمی کردین، فکر میکنم اثر مثبتی نداره
ای کاش می تونستم کمکتون کنم
دلم جز مهر روی دوست، طریقی برنمی گیرد...