و من فراتر همهمه عشق های کاغذی
از میان غبار ثانیه های بی کسی
فرشته ای جاودان در قلب تو دیدم
عشقی به طراوت دشت های سبز بهشت
نگاهی به پاکی چشمه های بهاری
و صدایی به لطافت ریزش شبنم از برگ گل
گویی انعکاسش در دلم چون پیوستن قطره به دستان خشک زمین... هر نفسش، شست و برد هرچه از دلم بود و باقی ماند آیینه ای که تنها نقش آسمانی مهر تو در آن پیداست.
این روزها،
این کویر خشک و خسته،
این آیینه شکسته،
تنها تو را تمنا می کند...