خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

من خود به چشم خویشتن ...


ای ساربان آهسته رو، که آرام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم، با دل ستانم می رود


من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می رود


گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود


محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود


او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود


باز آی و بر چشمم نشین، ای دل ستان نازنین

که آشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود


شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم

وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود


گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل

وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود


در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


...

__________________

پی نوشت1:

غزلی عاشقانه از سعدی در پی دلداری که اکنون با کاروان همراه شده و از عاشق خویش دور می گردد و شاعر ملتمسانه از ساربان می خواهد که عجله نکند و لحظه ای بیشتر به او اجازه دهد که دلدرا را ببیند یا این که او را از دور شدن و ترکش باز دارد...


ساربان: شتربان

مهجور: غریب

ریش: زخم

آستان: پیشگاه خانه، در اینجا استعاره از چهره است؛ خون بر آستانم می رود یعنی خون گریه می کنم و این اشک خونین که بر چهره جاری است، راز عشق را آشکار می کند

کز دل نشانم می رود: یعنی من بی دلدار، بی نشان و بی کس ام و حتی خودم را هم گم کرده ام و نشانی از خودم نمی دانم زیرا یکسره در مهر او محو شده ام و بدون او هیچ ام...

می نغنوم: از مصدر غنودن به معنی به خواب رفتن

قاصد رفتن: کنایه از تند و سریع رفتن

ابل: (اِبِل)تعدادی شتر یا (اَبِل) کسی که به کار شتربانی خبره باشد


پی نوشت 2: دیشب، خواب دیدم می رفتم مسافرت با ماشینی که می دونستم تصادف می کنه و... کسی نبود بدرقه ام کنه و در اون حین، دنبال به راهی بودم دم آخر از دوست حلالیت بطلبم... این شعر یادم اومد


پی نوشت3: بخش هایی از این غزل با صدای علیرضا افتخاری در اینجا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.