خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

بی تو نتوانم زیست



در این تاریکی وهم انگیز و بی احساس، دلم در گوشه ای خزیده، اندوهش را با اشک نثار چهره ام می کند. احساسش می گوید که مالک و خداوندگارش اکنون در خواب ناز آرمیده بر بال فرشتگان ...

روز و شب بی تاب دلدار، یک لحظه اش سکون نیست. نمی دانم در این بغض نفس گیر، این اندوه بی پایان تا کی ام توان ماندن است؟ تا کی این شمع می سوزد و می گرید و پروانه بر شعله اش خنده می زند، بر درماندگی ام مخند، متحیر مباش؛ هر شبم آرزو این است که از پس اش فردایی نبینم، بی تو ای آرام جانم.

نظرات 1 + ارسال نظر
پارسبانو پنج‌شنبه 5 بهمن 1391 ساعت 10:32 ب.ظ

در درماندگی جایی برای خنده نیست
فقط دعا میکنم

ممنون از دل پرمهر دوست؛ بیماری نیست که شفا به دعا بخواهد، نعمت الهی است.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.