خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

نیمکت خاطره ها


از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم
سکوت می نوازد
و درخت شاهد باران عشقم
با ترانه باد می خواند
دستم گم کرده راهش را
بی جهت در جیبم می خزد

پاهایم سنگین اند
بار غمی به دوش دارم
با هر گامم
زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم
و اشک هایم را پشت سر می گذارم

در بدنم جریان دارد حضورش
اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست
با خودم می گویم
به کجا می روم
آن چه اینجا می جویم چیست؟
در فکر هستم
من و او اینجا و ناگهان
با هق هقم دیگر نواختنی نیست

هوا سرد است تنها میگریم
به یاد شبی که با او خندیدم
آه من در کنار او و حضورش
از غم چشمهایش رنجیدم ...
در دلم عشقی جاویدان را نوشت

جلوی این نیمکت
به درخت شاهد چشم می دوزم
تنهایم  اما امروز ...
تکرار میکنم بودنش را
و از نبودنش این جا تنها می سوزم

باد سردی می وزد
دست هایم گم می شوند در جیبم
تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم
چشم های خیسم را می بندم



نظرات 2 + ارسال نظر
پارسبانو شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 11:19 ب.ظ

زندگی شالوده ای است از غم ها و شادی ها، هیجانات و نگرانیها، گاهی طنین سازش دلنواز و گاهی گوش خراش است...باید مسیر را تغییر داد و از خدا کمک خواست. انسان نمیتونه مانع تجربیات تلخ بشه اما میتونه اونا را فراموش کنه
از خدا برایت سعه صدر میخواهم و آرامش

سلام
ممنون از نظر، دعا و همدردیت؛
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

پارسبانو یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 08:53 ب.ظ

شرمنده م که کمکی از دستم برنمیاد، متاسفم

چرا شرمنده باشی، خدانکنه
هرچه هست از دل بی سامان مجنون است...

دوای درد عاشق را هر آن کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، درمانند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.