خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

در وصف دوست

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


به فتراک جفا دل ها چو بربندند، بر بندند

ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند، بفشانند


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند


سرشک گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند

رخ مهر از سحر خیزان نگردانند، اگر دانند


ز چشمم لعل رمانی چو می خندند، می بارند

ز رویم راز پنهانی چو می بینند، می خوانند


دوای درد عاشق را کسی که او سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند


چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دار اند

بدین درگاه حافظ را چو می خوانند، می رانند


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند

که با این درد اگر در بند درمانند، در مانند

شعری زیبا از حافظ، در توصیف عشق و وصف معشوق و ناز آوردن و جفا نمودن او بر دل عاشق و اشک ریختن عاشق و دل سوختن معشوق بر او و دانستن حقیقت عشق در دل عاشق و زینهار از بیان عشق و راه پیمودن در این مسیر بی پایان؛ سعی (احتمالا توسط معشوق) بر معالجه آن که از نظر شاعر، ناممکن است و در درمانش درمانده خواهند شد. آرایه تضاد به همراه شکل های خیالی شعر حافظ در توصیف عشق، زیبایی خاصی به این شعر افزوده است.


سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


سمن: گلی خشبو و معطر و سپید؛ سمن بو:خوش بوی و معطر مانند یاسمن؛

غبار غم: اضافه تشبیهی؛

آنان که از عطر خوش مانند گل یاسمن هستند، چون که با ما همنشین شوند، غبار غم و اندوه دل را فرومی نشانند و شادی را جایگزین آن می کنند. و همان ها روی زیبایی چون فرشتگان دارند و چون از در ستیز و نامهربانی با ما درآیند، دل را بی قرار خودشان می کنند و بر عشق و علاقه قلبی که نسبت به ایشان هست، می افزایند. یعنی هرچه از دوست رسد، خوش است.


به فتراک جفا دل ها چو بربندند، بر بندند

ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند، بفشانند


فتراک: ترک بند، تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند. فتراک جفا، اضافه تشبیهی، وجه شبه: اسیر نمودن؛ بربندند اول: از مصدر بربستن؛ بر بندند دوم=اسیر و گرفتار بند هستند؛

سمن بویان و فرشته رویان چون که دل را اسیر خود کنند و به ستیز و جفا، دل را بیازارند، باز دل بیشتر اسیر ان ها خواهد شد؛ شاهد آن، موی (پیچ در پیچ که مورد علاقه شعرای قدیم بوده) خوش بوی آن هاست که چون بگشایند، بر هر چین مویشان که چون کمندی است، جانی اسیر گشته و از این گشودن موها، جان ها افشانده می شود در همه جا (عبارت جان فشانی عاشقان نیز در این جا به ذهن خطور می کند و  این از زیبایی شعر حافظ است) احتمالا فتراک همان کمند گیسو است که به تعبیر شاعر دل ها را اسیر خود کرده؛


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند


بودن معشوق در کنار عاشق بعد از یک عمر انتظار (لحظات انتظار به سختی می گذرد)، به اندازه لحظه ای کوتاه است (یا آنقدر دلنشین است که گذر آن احساس نمی شود و مانند یک نفس کشیدن طول می کشد) و چون معشوق بر می خیزد و قصد رفتن می کند، دل عاشق عاشق تر می شود حتی اگر قصد کند که در رفتنش، آمدنی نباشد...


سرشک گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند

رخ مهر از سحر خیزان نگردانند، اگر دانند


سرشک: اشک چشم؛ چون اشک چشم گوشه گیران را که از حقیقت دل بر چشم جاری می گردد، چون دریابند و بر راستین بودن آن وثوق یابند، ارزش در و گوهر برای این اشک قایل اند و مهر و لطف خود را از سحرخیزان که در وقت سحر، اشک از پی دوری و در نیاز یار می ریزند، دریغ نمی کنند. اگر که بدانند حقیقت این عشق را.


(ادامه دارد...)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.