خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

تهی



تهیِِ ِ تهیِ ِ تهی

این است حکایت روزهای زندگی در تبعید، برای یک محکوم ابدی، هیچ احساس و انگیزه ای نیست که فردا شدن، به جز زندگی نباتی حاصلی داشته باشه

وقتی خواب یا کابوس است یا رویای عشق و شکستنش...، حاصلش افزون شدن غم بیداریست و بغض و اندوهی که دست به گریبان دل است...

زندگی جامه هیچ بر تن و غبار پوچی بر چهره دارد...

دوستی می گفت "سِگ بهتر از ما زندگی می کند" نمی دانم، شاید بسیاری احشام زندگی بهتری دارند چون بر شیوه سرشت خدادادیشان زندگی می کنند، حتی جانوران و حشرات و انگل ها و ... تشبیه زندگی به زندگی انگلی هم شاید توهین به طراوت زندگی یک انگل باشد، فقر واژه ها اینجا آشکار می گردد...

از تهی سرشار...