خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

باران

امروز آسمان از صبح هوای دوست را داشت، اگرچه هر رنگی از آسمان جلوه ای از حضور اوست.

باران که گرفت، گل می چیدم فکر کنم از 1366 گذشت اگر اجازه می دادی، برایت می آوردم، گل محمدی بوی آرامش بخشی دارد؛ زنبورها روی گل ها جولان می دادند و دلم نمی آمد اذیتشان کنم، به درازا کشید، نزدیک باران که شد، همگی رفتند و من تنها شدم اما زود تمام شد. فردا باز گل خواهد داد و باز روزیشان خواهد رسید. امروز به یادت زیر باران ایستادم و غرق در اندیشه شدم...


از رقص گندم زار زیر باران عکس و فیلم گرفتم؛ شاید دیدنش را دوست داشته باشی.


چند عکس هم از گل ها گرفتم. اگر اینجا آمدی شاید دوست داشته باشی، روی عکس ها کلیک کنی (یا اگر از همین جا هم روی کامپیوتر ذخیره کنی)، بزرگ تر می شه در حدی که بشه گذاشت پشت صحنه ی دسکتاپ...





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.