خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

... که من عاشقم گر بسوزم رواست


...و شمع را چون زبان به حال خویش گشوده شد، به زمزمه ای گفت

آتشی است بر دلم که از سرم بر آسمان زبانه می کشد. جانم از دوری* ذره ذره می سوزد و قامت شکسته ام هر دم فرومایه تر می گردد. اشک چشمانم، داغیست آتشین بر پیکر بی جانم و مردمان را از این حال زار هیچ التفات نیست، مگرکه محفل خویش را از داغ دلم آرایند. جز پروانه هیچ کس را از آتش عشق خبر نیست، و آن بیچاره که دانست از داغ غم صبح کردن نتوانست...


___________________________________________

* یاد آور شعر سعدی:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گریه و سوز باری چراست

بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من به در می رود

چو فرهادم آتش به سر می رود...


و توضیح آن که در قدیم شمع را از موم طبیعی می ساختند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.