خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

روزنوشت...


نشسته ام پروپوزال ... را بنویسم. یعنی چند روزیه یکی و نصفی پروپوزال گردنم گذاشته شده، بعلاوه یک ساخت و یک مورد طراحی و یک گزارش فاز1 برای صنایع ... و من کمی فقط روی بخش ساخت کار کردم و روی بقیه فکر. الان نشستم که پروپوزال را بنویسم که تا فردا عصر حاضر باشه! دلم به کار نمیاد. مضمون حرف بیل گیتس را به یاد میارم که کسانی که در دقیقه نود کارهاشون را انجام میدن آدم های کار درست هستند که می تونند توی فشار خودشون را جمع کنند و کار را تموم کنند و نبازند... از این ها گذشته چهارتا امتحان هم هست که باید طرح کنم. گفتند زودتر برگه هاش را بده اما خودشون هم می دونند که شب امتحان سوال طرح می کنم و صبح با عجله میرم برای زیراکس و برگه ها هنوز گرمه سر جلسه امتحان (دوران دانش آموزی و دانش جویی هم شب امتحان خیلی پرکار بود...)



امروز خیلی خوابیدم یعنی فکر کنم همه روز را خوابیدم و هنوز خوابم میاد. فکر کردم دیگه شب نمی خوابم. شاید جبران هفته است که شب ها از 2 تا 6 ساعت بیشتر نخوابیدم. عادت مصیبت بار این هست که آفتاب بربیاد، خواب از چشمم میره و باید برخیزم. بعد، ظهری، وقتی اگر فرصت کنم بخوابم که اون هم معمولا جمعه ها مقدور میشه. یعنی بعد از نماز دیگه خبری از خواب نیست. از همه این ها گذشته کارهایی هست که همیشه هست و خواهد بود. بی خیال مشغله های دنیا باید بود. شب ها موقعیت خوبی است برای غرق شدن در دریای معنی. از الان شروع کردم آماده بشم و گاهی روزه بگیرم، چندان هم گرسنه نمیشم. گاهی هم اصلا فرصت غذا خوردن نیست! از چربی های ذخیره شده! استفاده می کنم. یاد دوست افتادم که یک روز از روزه ضعف گرفته بود و خیلی حالش بد شده بود. خیلی نگرانم کرد، دلم براش خیلی سوخت. الان هم که به حال اون روزش فکر می کنم، بغض گلوم را می گیره. کاش به خودش سخت نگیره. با این غذای اندکی که می خوره، دایم در روزه داری هست! خدا چه انتظاری از روزه داره ازش. روزه به غذا نخوردن نیست اصلا به دل هست که دل دوست هم همیشه غرق نوره... چند وقت دیگه که ماه رمضون بیاد، شب ها را بیدار خواهم بود و عصر به جاش می خوابم. ماه رمضان و خلوت شب را از همین رو دوست دارم. بی هیاهو و با دلی سرشار از حضور، روزگاری از فکر بی فکری بود، روزگاری خدا آمد و روزگاری شریکی یافت از جنس خدایی که تا امروز هست ...

نظرات 2 + ارسال نظر
پارسبانو شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 05:40 ب.ظ

خوش بحالتون که اینقدر سرتون شلوغه، امام علی فرمودن بزرگترین تفریح کاره و واقعاً همینطوره
من بعضی وقتا از بیکاری حس پوچی بهم دست میده
احسنت بر شما که برای جامعه مفیدین


خواهش می کنم از افسوس و مقایسه نگویید.
حق دارید، اما دلم گرفت از این جمله، حس پوچی چرا؟ آدم اگر مفید باشه، همیشه مفیده و بالاخره روزی توانایی های خودش را اونطور که باید و دلش می خواد، نشون میده. چند ماهی اگر به جستجو و تلاش سپری بشه اما در برابر چند دهه زندگی و تلاش دلچسب می ارزه. همین که از این وضعیت رضایت ندارید خودش مژده این هست که درون شما درست و نیکو است و در پی تغییر و رشد ولی از بدی وضعیت زمان به این روز گرفتاره. اما حتما روزی وضع را تغییر خواهید داد.
شاید الان اگر کارهایی بکنید که سرمایه گذاری برای آینده کارتون باشه خیلی خوبه مثلا یادگیری برخی از نرم افزارها، موضوعات مفید، زبان و ...
خیلی ممنون از تشویقتون. بیشتر می خواستم بگم که حس کار نیست و یک کار را نیمه تموم میذارم میرم سراغ یکی دیگه ولی از بیکاری هم بیزارم و حتما بالاخره یه کاری باید دستم باشه...

پارسبانو شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 08:48 ب.ظ

چند ماهه دنبال کار بودم، ولی متاسفانه جایی بهم زنگ نزدند و همه سابقه کار میخواستن، فقط یه مورد برای تدریس ازم خواستن از ترم دیگه برم که توی تدریس هم جای رشد نیست...ادامه تحصیل هم تاثیری در رشد و افزایش سطح علم نداره، فقط برای سرگرمی خوبه
بعضی روزا نرم افزار میخونم اما تا وقتی سر کار نرم، هم از یادم میره و هم کاربردشو نمیدونم
مرسی که بهم روحیه میدید، خیلی وقته این حسو دارم، چون از دانشم تقریباً استفاده ای نکردم و تخصصی در زمینه ای پیدا نکردم و وقتم به بطالت گذشته
شما ادم باهوش و موفقی هستین، امیدوارم نتیجه زحماتتون هم ببینید

درست میگید، سخته، ولی ناممکن نیست. حق داری که احساس ناامیدی کنید و حس بدی دارید . اما تقصیر شما نیست. واقعا شرایط سخت هست و محدودیت موقعیت ها برای خانم ها به مراتب بیشتر از آقایان هست. همون تدریس هم از هیچ بهتره و می تونه کلید راه ها و درب های بسته و ایجاد مسیرهای جدید باشه.
واژه موفقیت یه واژه نسبیه. درست نیست اون را در تمجید دیگران یا پیمودن مسیری که دیگران تعریف می کنند یافت. اگر آدم دلش از مسیر زندگیش راضی باشه. موفقه. دیگران یک دم تعریف می کنند و بعد شب که شد میرن توی خونه هاشون، درب را می بندند و آدم می مونه با دغدغه های خودش و دل خودش...
لطفا نگو که وقتت به بطالت گذشته چون بالاخره همین هایی که می آموزی یه جایی کاربرد خواهد داشت. صحبت استیو جابز یادت هست؟ کلاس طراحی که در دوران کالج رفته بود از خود تحصیلاتش براش کاربردی تر شد. لطفا یه بار دیگه سخنرانیش را گوش کن، هر وقت ناامید شدی این کار را بکن. حداقل متنش را بخون...
follow your heart and intuition. They somehow already know what you truly want to become.
من هم مسیرم را در زندگی و عشق و ... بر همین اساس انتخاب کردم.
برای آرامش و احساس رضایتت در زندگی دعا می کنم و اگر کاری از دستم بربیاد، فروگزار نخواهم کرد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.