خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

رشته ی صحبت


امشب نه ماه تمام توی آسمون هست که از خاطراتش و نگاهش بنویسم و نه صدای جیرجیرک ها میاد. لحظه ای پیش صدای دزدگیر یه ماشین بود. صدای چندتا موتور و صدای موتور یک کولر. گاهی هم از توی خیابون یه ماشین میگذره. همین الان هم صدای یک هواپیما میاد. اما اینقدر سکوت هست که صدای نفس های آدم گویا می پیچه در این تاریکی و همراه میشه با سوت ظریف خاموشی که پس زمینه ی نویز ذهن آدمه. باز هم حکایت دعوای گربه هاست و فاخته ای که باز روی کنتور گاز تخم گذاشته. دیگه ماشینم را نذاشتم اونجا که غذای گربه بشه.

خیلی از شب هاست که خوابم میاد ولی یه جوری می ترسم، یا بیزارم یا شاید هم بیماری هست که نمی خوام بخوابم. به جاش بعضی روزها خواب فشار میاره ولی فرصت خواب نیست، حوصله اش هم نیست. خواب روز بدتر از شب هست. هر وقت که روز خوابیدم و به خواب عمیقی رفتم، خواب های خوب ندیدم حتی بعضی وقت ها حالم بد شده بعد از بیداری. خیلی وقت ها خواب اون هایی که نیستند را دیدم. خواب روزهای خیلی خیلی دور. خواب روزهای دوران دبیرستان. خواب می بینم خیلی وقت ها که امتحان هست و دیر می رسم یا چیزی بلد نیستم!!! خواب تو را هم می بینم. خواب روزهای دانشگاه هم گاهی به سراغم میاد... وقتی که بیدار می شم از فروریختن همه ی این صحنه ها حالم بد میشه. مثل یه شوک عظیمه. خواب های روز معمولا خیلی به واقعیت نزدیک تره. برای من که این طور هست. برای همین روزها هم حتی اگر فرصتی باشه نمی خوابم. نمی دونم بقیه ی خواب ها کجا میره! دارم نگاه می کنم به همین هیچی و حرف های بیهوده چند خط نوشتم. بعد یادم اومد به جمله ی "همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد..." ولی هرچی نگاه کردم اثری از آب ندیدم، رشته ای هم نبود، همه نارشته بود! همین الان هم دارم همین طور بی حاصل ادامه می دم. عجب!!! باید سفری کنم به درون تاریکم، بگردم دنبال چفت آب، دنبال روشنی، دنبال بی رنگی...

بگذریم... شب هات و رویاهات پر از آرامش، پر از ستاره باد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.