خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا...

امشب در راه که بر میگشتم به این ایام می اندیشیدم، به دوست و احوالش و به دلتنگی...

باز بهانه ای شد برای مداحان و اهل منبر تا دکان را بگشایند و چهارگوشه ی شهر را از عزا و غم پر کنند. غم کم نیست برای این روزها، برای این دل، برای مردمانی بسیار در این سرزمین، چه نیازیست به این همه عزا بعد از قرن ها؟ هرچه مداح در اطراف می شناسم همه معـتاد هستند! این ها قرار است قافله گردان عزا باشند. باشند، فرقی نمی کند. امسال هیچ قصد رفتن به دسته و مسجد ندارم. این ها همه دیدگاه منفی است شاید، مثبت هایش زیاد گفته شده، شاید هم بدیهی پنداشته شده و چیزی گفته نشده! غم بی حاصلی است این عزاها، نیست؟ جایی گفته بود مردم بیشتر برحال خویش ناله می کنند تا بر احوال پیشینیان، زیارت نامه ای که لعن و نفرین و توهین دارد هم خواندن ندارد. چقدر کفر آمیز شد!

یاد شعر حافظ افتادم:


صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا


دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا


چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا


ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا


چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا


مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا


بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا


قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا


پی نوشت:

سالوس: ریاکار، شیاد؛ خرقه سالوس: خرقه ای که ابزار ریا و شیادی باشد. خرقه برای بسیاری از صوفیان ابزار ریا بوده است اما در دیر مغان، ریا جایی ندارد و اگر می ناب می نوشند با ریا و ظاهرسای نیست و حتی شراب ایشان نیز چون رفتارشان یکرنگ است...

شمع آفتاب: اضافه ی تشبیهی و استعاره از روی دوست. می گوید دل دشمنان که تاریک و مرده است بینش آن را ندارد روی روشن، تابناک و عاشق نواز دوست را ببیند و روشنی و عشق بگیرد و همچون شمع مرده است...

کحل (به فتح کـ) : سرمه چشم.

جناب: آستانه ی خانه؛ درگاه.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.